سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 776977
  • بازدید امروز: 135
  • بازدید دیروز: 76
  • تعداد کل پست ها: 142
درباره
جستجو
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی



ابر برچسب ها

بسم الله الرحمن الرحیم

ایشان «آقا روح‏اللَّه» است!

یکى از علماى معروف مشهد که بسیار هم مرد بزرگوار و خوبى بود و همین چند سال قبل از این به رحمت خدا رفت و در سن هشتاد سالگى هم به جبهه مى‏رفت و پاى خمپارۀ 60 و 81 و 120 مى‏نشست و خمپاره هم مى‏زد -

مرحوم میرزا جواد آقا تهرانى - وقتى ما در آن سالها پیش ایشان مى‏رفتیم، به ماها مى‏گفت که شما این شخص - یعنى امام - را تازه شناخته‏اید؛ ولى ما چهل سال است که ایشان را مى‏شناسیم. مى‏گفت من وقتى براى تحصیل از تهران به قم رفتم - چون ایشان تهرانى بود؛ مدت کوتاهى در قم مانده بود، بعد در مشهد اقامت کرده بود -

در حرم حضرت معصومه (س) چشمم به یک آقاى جوان زیباى خوش‏قیافۀ داراى محاسن مشکى افتاد که هر روز و شبى مى‏دیدم ایشان در جاى معینى مى‏ایستد، تحت‏الحنک را مى‏اندازد و مشغول عبادت مى‏شود. گفت محبت این مرد به دلم افتاد؛ بعد پرسیدم این آقا کیست؛ گفتند ایشان «آقا روح‏اللَّه» است - آن وقت به ایشان «آقا روح‏اللَّه» مى‏گفتند - از آن وقت من به این مرد ارادت پیدا کردم.

(نقل شده از رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعى از دانشجویان تشکلهاى اسلامى 1/11/1376)




بسم الله الرحمن الرحیم

هیبت سلطانى من را گرفت!

من در دوران اختناق، استاد معروف عالى‏مقامى را مى‏شناختم که روى کفش شاه آن وقت - محمدرضا - افتاد! اساتید در صفى ایستاده بودند و محمدرضا از برابر آنها عبور می‌کرد و این شخص روى پاى او افتاد! از این کارها می‌کردند، اما چه کسانى؟ تیمسارها. اما یک عالم، یک دانشمند، یک محقق - که واقعاً هم این آدم محقق است ... - فاضل، نام‏آور، نامدار، چه‏قدر تحقیقات، چه‏قدر کتاب، روى پاى او افتاد!
شاگردهایش ملامت کردند: استاد، شما؟! آخر آن شخص که بى‏سواد است! عالم‏ جماعت کسى را قبول ندارد؛ سیاست برایش مسئله‌ایى نیست؛ نگاه می‌کند ببیند چه کسى عالم است.
اصلاً براى عالم، جاذبه و ارزشى بالاتر از علم نیست. بدترین فحش در محیط اهل علم، لقب «بى‏سوادى» است؛ هیچ فحشى از این بالاتر نیست؛ در همۀ محیطهاى علمى همین‏گونه است؛ آن وقت آن عالم روى پاى یک جاهل و قلدر افتاد! شاگردان و رفقایش ملامت کردند و او هم جوابى نداشت؛ گفت: هیبت سلطانى من را گرفت! این عبارت، همان وقتها در محیطهاى دانشگاه که دوستان ما مى‏رفتند و مى‏آمدند،
معروف شد و علما و دانشمندانِ آن وقت، به کسانى که هیبت سلطانى آنها را مى‏گیرد، و کسانى که جز هیبت علم چیزى آنها را نمى‏گیرد، تقسیم مى‏شدند! البته همان وقت هم دانشمندانى مثل همان آدم داشتیم که حتى با فقر مى‏ساختند، براى اینکه به سمت آنها نگاه نکنند؛ نه اینکه روى پایشان نیفتند، یا دستشان را نبوسند، یا تواضعشان نکنند؛
نه، اصلاً خودشان را بالاتر از این مى‏دانستند که به فکر آن دستگاههاى جاهل و دور از معرفت بیفتند. زندگى پولى و مادى را اصلاً کم‏ارزش‏تر از این مى‏دانستند که خودشان را به آن آلوده کنند.

(نقل از رهبر معظم انقلاب در دیدار روسای دانشگاههای علوم پزشکی در اول آبان 1369)




بسم الله الرحمن الرحیم

نکته هاى برجسته از سیره امام على(علیه السلام)

1 ـ در جریان شوراى شش نفرى که به دستور عمر براى انتخاب خلیفه بعد از او تشکیل شد، عبدالرّحمان بن عوف که خود را از خلافت معذور داشته بود ظاهراً در مقام بى طرفى قرار گرفت و نامزدى خلافت را در امام على و عثمان منحصر دانست و بر آن شد تا در میان آنان یکى را برگزیند.

از على خواست تا با او به کتاب خدا و سنّت رسول الله و روش ابوبکر و عمر بیعت کند.
امّا امام على(علیه السلام) فرمود: «من بر اساس کتاب خدا و سنّت رسول خدا و طریقه و روش خود در این کار مىکوشم.»امّا همین مسأله چون به عثمان پیشنهاد شد، در دم پذیرفت و به آسانى به خلافت رسید!

2 ـ امام على(علیه السلام) پس از قتل عثمان آن گاه که بنا به درخواست اکثریت قاطع مردم مسلمان، ناچار به پذیرش رهبرى بر آنان گردید، در شرایطى حکومت را به دست گرفت که دشوارى ها در تمام زمینه ها آشکار شده بود، ولى امام با همه مشکلات موجود، سیاست انقلابى خود را در سه زمینه: حقوقى، مالى وادارى، آشکار کرد.

الف ـ در عرصه حقوقى:اصلاحات او در زمینه حقوقى، لغو کردن میزان برترى در بخشش و عطا و یکسانى و برابر دانستن همه مسلمان ها در عطایا و حقوق بود و فرمود: «خوار نزد من گرامى است تا حقّ وى را باز ستانم، و نیرومند نزد من ناتوان است تا حقّ دیگرى را از او بگیرم.»

ب ـ در عرصه مالى:امام على(علیه السلام)همه آنچه را که عثمان از زمین ها بخشیده بود و آنچه از اموال که به طبقه اشراف هبه کرده بود، مصادره نموده و آنان را در پخش اموال به سیاست خود آگاه ساخت، و فرمود: «اى مردم! من یکى از شمایم، هر چه من داشته باشم شما نیز دارید و هر وظیفه که بر عهده شما باشد بر عهده من نیز هست.
من شما را به راه پیغمبر مىبرم و هر چه را که او فرمان داده است در دل شما رسوخ مىدهم.

جز این که هر قطعه زمینى که عثمان آن را به دیگران داده و هر مالى که از مال خدا عطا کرده باید به بیت المال باز گردانیده شود.
همانا که هیچ چیز حقّ را از میان نمىبرد، هر چند مالى بیابم که با آن زنى را به همسرى گرفته باشند و کنیزى خریده باشند و حتّى مالى را که در شهرها پراکنده باشند آنها را باز مىگردانم.

در عدل، گشایش است و کسى که حقّ بر او تنگ باشد، ستم بر او تنگتر است.»
ج ـ در عرصه ادارى:امام على(علیه السلام) سیاست ادارى خود را با دو کار عملى کرد:
1 ـ عزل والیان عثمان در شهرها.
2 ـ واگذاشتن زمامدارى به مردانى که اهل دین و پاکى بودند.

به همین جهت فرمان داد تا عثمان بن حنیف، والى بصره گردد و سهل بن حنیف، والى شام، و قیس بن عباده، والى مصر و ابو موسى اشعرى، والى کوفه، و درباره طلحه و زبیر که بر کوفه و بصره ولایت داشتند نیز چنین کرد و آنها را با ملایمت از کار بر کنار ساخت.
امام(علیه السلام) معاویه را عزل نمود و حاضر به حاکمیّت چنان عنصر ناپاکى بر مردم شام نبود.
موضع امام در آن شرایط و اوضاع، هجوم به معاویه و پاکسازى او از نظر سیاسى بود.
او خویشتن را مسئول مىدید که مسقیماً انشعاب و کوشش در تمرّد و سر پیچى غیر قانونى را از بین ببرد و این خلل را معاویه و خطّ بنى امیّه به وجود آورده بودند.

امام(علیه السلام)مىبایست این متمرّدان را پاکسازى کند; زیرا پاکسازى کالبد اسلام از آن پلیدى ها، وظیفه امام بود; هر چند امرى دشوار مىنمود.

به عبارت دیگر علّت عزل معاویه و اعلان جنگ بر ضدّ او، انگیزه مکتبى بود که انگیزه اى بزرگ به شمار مىرفت.
و بدین گونه امام على(علیه السلام)در دو میدان نبرد مىکرد: میدانى بر ضدّ تجزیه سیاسى و میدانى بر ضدّ انحراف داخلى در جامعه اسلامى، انحرافى که در نتیجه سیاست سابق از جبهه گیرى غیر اسلامى شکل گرفته بود.
و از اینجا ارزش کارهاى امام(علیه السلام) در پاکسازى آن اوضاع منحرف و باز ستاندن اموال از خائنان، بى هیچ نرمى و مدارا، آشکار مىگردد.

امام على(علیه السلام) مىفرمود: «همانا که معاویه خطّى از خطهاى اسلام و مکتب بزرگ آن را نشان نمىدهد بلکه جاهلیّت پدرش ابوسفیان را مجسّم مىسازد.
او مىخواهد موجودیّت اسلام را به چیزى دیگر تبدیل سازد و جامعه اسلامى را به مجمعى دیگر تغییر دهد، مىخواهد جامعه اى بسازد که به اسلام و قرآن ایمان نداشته باشند.
او مىخواهد «خلافت» به صورت حکومت قیصر و کسرى در آید.»با همه مشکلاتى براى که امام(علیه السلام) پیش آمد آن حضرت از مسیر خویش عقب نشینى نکرد، بلکه در خطّ خویش باقى ماند و کار ضربه زدن به تجزیه طلبان را تا پایان زندگانى شریف خود ادامه داد و تا آن دم که در مسجد کوفه به خون خویش در غلطید، براى از بین بردن تجزیه، با سپاهى آماده حرکت به سوى شام بود تا سپاهى را که از باقى سپاهیان اسلام جدا شده بود و به رهبرى معاویه اداره مىشد از بین ببرد.

بنابراین امام(علیه السلام) در چشم مسلمانان آگاه تنها کسى بود که مىتوانست پس از عمیق شدن انحراف و ریشه دوانیدن آن در پیکره اسلام، دست به کار شود و با هر عامل جور و تبعیض و انحصار طلبى بجنگد.




بسم الله الرحمن الرحیم

 تشرف به محضر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

چله عشق

در ایام تحصیل علوم دینی در نجف اشرف , شوق زیادی جهت دیدار جمال مولایم بقیه الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) داشتم . با خود عهد کردم که چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم به این نیت که به فیض زیارت جمال آقا صاحب الامر (علیه السلام) نایل شوم . تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم بر حسب اتفاق در این شب هوا ابری و بارانی شد و حرکتم از نجف به تاخیر افتاد . نزدیک مسجد سهله خندقی بود هنگامی که به آنجا رسیدم بر اثر تاریکی شب وحشت و ترس وجود مرا فرا گرفت به ویژه از زیادی راهزنان و دزدها ناگهان صدای پایی را از دنبال سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید .

برگشتم به عقب شخصی را دیدم که نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت : ای سید سلام علیکم . ترس و وحشت به کلی از وجودم رفت و اطمینان و سکون نفس پیدا کردم . تعجب آور بود که چگونه این شخص در تاریکی شب متوجه  سیادت من شده و آن حال من از این مطلب غافلگیر بودم به هر حال سخن می گفتیم و می رفتیم که از من سوال کرد قصد کجا داری ؟ گفتم  مسجد سهله فرمود :











بسم الله الرحمن الرحیم

 یا ابا الفضل‌ العباس (علیه السلام) حضرت سیدالشهدا حسین بن علی‌(علیه السلام) شب پیش از هجرت به سوی کربلا در پایان خطبه‌ای بلند فرمودند: «آگاه باشید، هر آن که می‌خواهد خونش را در راه ما اهل بیت، که راه حق است، نثار کند و خود در بهشت لقاءالله منزل گیرد، با ما راهی کربلا شود. من فردا صبح ان‌شاءالله به راه می‌افتم.» اکنون بار دیگر بانگ الرحیل برخاسته است و همان فریاد در آسمان بلند تاریخ طنین‌انداز گشته است.

و این بار راهیان کربلا، این راحلان قافله‌ی عشق، بدان لبیک گفته‌اند. ‌ ‌‌‌رزمنده‌ای در سنگر نشسته و نامه می‌نویسد: ‌‌برادر، اگر من از فیض شهادت در راه خدا برخوردار شدم و به صف اصحاب اباعبدالله الحسین پیوستم، مبادا بگذاری که جای من در جبهه خالی بماند. باید بر آن عهد وفاداری که با اماممان بسته‌ایم استوار بمانیم و عباس‌گونه وجود خود را وقف استمرار و استقرار ولایت کنیم. برادر، هرگز اجازه نده که اسلحه‌ی من بر زمین بیفتد. همه‌ی آینده‌ی دنیا امروز به ما و آنچه که می‌کنیم وابسته است.

خداوند بر ما جوانان منت نهاده و وظیفه‌ی تحول کره‌ی زمین را به سوی آینده‌ی روشن قسط و عدل بر عهده‌ی ما نهاده است. و برادر، باز هم سفارش می‌کنم، مبادا اسلحه‌ی من بر زمین بیفتد.

خدایا چگونه تو را شکر گویم بر اینکه مرا در اینچنین زمانه‌ای به جهان آورده‌ای؟ زمانه‌ی قیام، عصر بیداری. در اطراف خود اکنون که انتظار شب را می‌کشم، هر جا می‌نگرم چشمم به چهره‌های مصمم جوانانی می‌افتد که از نور ولایت حیات گرفته‌اند و به هیچ چیز جز احیای مکتب نمی‌اندیشند. خدایا چگونه تو را شکر گویم؟

 بر فراز آن تپه‌ی بلند دروازه‌ی قرآن را برافراشته‌اند. یک طرف سوره‌ی «اذا جاء نصر‌ا‌لله و الفتح» را نوشته‌اند و بر طرف دیگر آیه‌ی مبارکه‌ی

«و جعلنا من بین ایدیهِم سد‌اً و من خلفهم سداً فا‌غشیناهم فهم لایبصِرون»(١).

 حاج علی(٢) در پناه قرآن ایستاده است و بچه‌ها را روانه‌ی خط می‌کند. می‌دانی که او همین تازگی چشم چپش را در راه خدا از دست داده است و عینک می‌زند. برادر، من احساس می‌کنم هر که از این دروازه بگذرد، از سیطره‌ی زمان و مکان خارج می‌شود و در محیط عنایت محض قدم می‌گذارد. من رفتم برادر؛ باز هم می‌گویم، مبادا سفارش مرا از یاد ببری.

 صبح روز اول عملیات کربلای یک‌ روز اول، صبح زود، در کنار پایه‌های بتونی آن پل نیم‌ساخته، بچه‌ها با دوشکا و کلاشینکف و آرپی‌جی به مصاف دشمنی شتافته‌اند که






بسم الله الرحمن الرحیم

گناهان کبیره

عمروبن عبید معتزلى به نزدامام صادق(علیه السلام) مشرف شد، وقتى رسید این آیه را تلاوت نمود:
(الذین یجتنبون کبأرالاثم و الفواحش)
سپس ساکت شد. امام صادق(علیه السلام) فرمود: چرا ساکت شدى؟
گفت: خواستم که شما از قرآن گناهان کبیره را یکى پس از دیگرى براى من بیان نمایى.
حضرت شروع کرد وبه ترتیب از گناه بزرگ تر یکى پس از دیگرى را بیان نمود.
از بس که امام خوب وعالى پاسخ عمر وبن عبید راداد که در پایان عمرو بن عبید بى اختیار گریست و فریاد زد: هر که به رأى خویش سخن بگوید و در فضل و علم با شما منازعه کند، هلاک مى شود.

اهمیت دوری از حرام

امام صادق(علیه السلام) در یکى ازسفرهایشان به حیره ( میان کوفه و بصره ) آمدند.
در آن جا منصور دوانیقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت کرده بود.
امام نیز ناگزیر درآن مجلس حاضر شدند. وقتى که سفره غذا انداختند، هنگام صرف غذا، یکى از حاضران آب خواست ولى به جاى آن ، شراب آوردند ، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى درنگ برخاستند و مجلس را ترک کردند و فرمودند:
رسول خد(صلّی الله علیه وآله) فرمود : ( ملعون من جلس على مأده یشرب علیها الخمر. ) ملعون است کسى که درکنار سفره اى بنشیند که درآن سفره شراب نوشیده شود.

خوبی در برابر بدی

یکى ازبـستـگان امام صادق(علیه السلام)ازآن حـضرت بـدگویى کرده بـود.
وقتى بـه آن حضرت خبـر رسید. بـدون آن که عکس العمل شدیدى از خود نشان دهند , بـا آرامش بـرخاستند و وضو گرفتند و مشغول نماز شدند.
یکى از حـاضران بـه نام (( حـماد لحـام)) مى گوید: من گمان کردم حـضرت مى خواهد آن شخص را




بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق (علیه السلام ) می فرماید: خداوند حرمى دارد که مکه است پیامبر حرمى دارد و آن مدینه است و حضرت على (علیه السلام ) حرمى دارد و آن کوفه است و قم کوفه کوچک است که از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود - زنى از فرزندان من در قم از دنیا مى رود که اسمش فاطمه دختر موسى (علیه السلام ) است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت مى شوند .


عن سعد عن الرضا(علیه السلام ) قال:
یا سعد من زارها فله الجنة
ثواب الأعمال و عیون اخبار الرضا(علیه السلام ): عن سعد بن سعد قال: سالت اباالحسن الرضا(علیه السلام ) عن فاطمه بنت موسى بن جعفر (علیه السلام ) فقال:
من زارها فله الجنة

امام رضا (علیه السلام ) فرمود-




بسم الله الرحمن الرحیم

دلایل اثبات طول عمر حضرت بقیه الله ارواحنافداء

یکی از موضوعاتی که بسیار پراهمیت و درعین حال بسیار معمولی است ولی سؤال در ذهن عده ای ایجادکرده است موضوع طول عمر حضرت بقیه الله ارواحنافداء است که ایشان حدودهزار و اندی سال است که عمرکرده اند و اینکه با داشتن بدن طبیعی چگونه ممکن است . برای چگونگی انجام این امر و فهمیدن یک چنین مسئله ای می توان از سه جهت موضوع رامورد بررسی قرار داد:

۱-اثبات طولانی شدن عمر براساس دلایل علمی به نقل از دانشمندان خارجی.

۲-جامعیت علم امام علیه السلام

۳-حرام بودن کارهایی که برای بدن ضرر کلی دارد .

اثبات طولانی شدن عمر براساس دلایل علمی به نقل از دانشمندان خارجی

پرفسور هنری اسمیس استاد دانشگاه کلمبیا (آمریکا) درباره ی طول عمر می گوید: حدود قصر سن وعمر مانند دیوار صوتی است هم چنانکه دیوار صوتی امروز شکسته ، این دیوار سن و عمر نیز روزی خواهد شکست.

دکتر هنری اسمیس می گوید: باید حد متوسط مرگ و میر طبیعی را به حد مرگ ومیر اطفال کمتر از ده سال رسانید و اگر این مسئله جامه ی تحقق بخود بگیرد ، دراینصورت انسان آینده هشتصد سال عمر خواهد کرد . دکتر هنری می گوید: زندگی جاودانی ممکن است و این کار با پرورش تولید مصنوعی انساج بدن و پیوند آن مقدور خواهد گردید.

دکتر گیلورد هاوزر آمریکایی می نویسد: امروز علم پزشکی به کمک علم تغذیه قیود و حدود عمر را از سر راه برداشته و ما امروز برخلاف اجداد و پدرانمان می توانیم امیدوار باشیم که می توانیم عمر طولانی بکنیم. دکتر نامبرده بازمی نویسد: دانشمندان بسیاری با تجربه ی علمی ثابت کرده اند که به خوبی و آسانی می توان عمر را طولانی کرد .

دکتر هاوزر آمریکایی ضمن بحث دیگری می نویسد:




بسم الله الرحمن الرحیم


منظور از کشته شدن شیطان بدست آن حضرت چیست ؟

ما در روایات مى خوانیم شخصى در مورد جمله ((یوم الوقت المعلوم )) که در آیه مذکور آمده از امام صادق علیه السلام سؤ ال کرد، امام علیه السلام فرمود:
وقتى که قائم ما (عج ) ظهور کند و به مسجد کوفه بیاید، در این مسجد، شیطان به حضور آن حضرت مى آید و زانو به زمین مى زند و مى گوید:



صفحات :   
|<  <<  11  12  13  >  |