سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 777497
  • بازدید امروز: 36
  • بازدید دیروز: 21
  • تعداد کل پست ها: 142
درباره
جستجو
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی



ابر برچسب ها

بسم الله الرحمن الرحیم

 

حضرت معصومه در یک نگاه


حضرت فاطمه معصومه(علیهاسلام) در اول ذیقعده 173 در مدینه منوره چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) و مادر گرامی‌اش نجمه خاتون است. او از کودکی تا جوانی تحت تربیت پدر بزرگوارش و برادر مکرّمش حضرت رضا(علیه السلام) قرار داشت و در علم و تقوا و پاسخ به پرسش‌های مراجعان به مقامی رسید که مدال افتخار فداها ابوه از پدر خود دریافت داشت. بعد از ورود حضرت رضا (علیه السلام) به مرو آن حضرت نامه‌ای را به وسیله یکی از غلامان خویش برای خواهرش فرستاد که با رسیدن نامه، بلافاصله فاطمه معصومه(علیهاسلام) آماده سفر گشت.[1] آن حضرت در سال 201 هجری به همراه پنج تن از برادران (فضل، جعفر، هادی، قاسم، زید) و تعدادی از برادرزادگان و کنیزان روانه خراسان شدند.[2]


هنگامی که موکب حضرت معصومه(علیهاسلام) به ساوه رسید، عده‌ای از دشمنان اهل بیت، به اشاره مأمون عباسی راه را بر آنان بستند و در یک درگیری نابرابر، تمام برادران و بیشتر همراهان او به شهادت رسیدند و حضرت معصومه(علیهاسلام) بر اثر شدّت تألمات و بنا بر قولی بر اثر مسمومیت[3] بیمار گشت.


در روز 23 ربیع الاوّل 201 هجری فاطمه معصومه(علیهاسلام) وارد قم شد و ناقه حضرت در محلی که امروز به نام میدان میر نامیده می‌شود، زانو به زمین زد و این افتخار






بسم الله الرحمن الرحیم

نزول رحمت الهى

بار دیگر شبانگاهان دست فیاض الهى ازآستین کریمه به در آمد و چراغى به روشنى خورشید برافروخت. سخن از گذشته هاى دور نیست، بلکه حقیقتى است محقق در جمعه شب 23/2/73. آرى بار دیگر در آن شب شاهد گشوده شدن خزائن غیب و نزول رحمت الهى گشتیم.

 آن که مورد عنایت قرار گرفت، مسافرى بود از راه دور، دخترى چهارده ساله از اهالى «شوط» ماکو، از شهرهاى آذربایجان، که خود چنین مى گوید: رقیه امان الله پور هستم از اهالى «شوط» ماکو، چهار ماه پیش بر اثر یک نوع سرما خوردگى از ناحیه هر دو پا فلج شدم.

 خانواده ام مرا به بیمارستان هاى مختلف در شهرهاى ماکو، خوى و تبریز بردند، ولى همه پزشکان پس از عکس بردارى و انجام دادن آزمایش هاى مکرر، ازدرمانم عاجز شدند و من دیگر نمى توانستم پاهایم را حرکت دهم تا این که چهارشنبه شب 21/2/73 در عالم رویا دیدم که خانمى سفید پوش سوار بر اسبى سفید به طرف من آمد و فرمود: «چرا از همان ابتداى بیمارى پیش من نیامدى تا شفایت دهم؟». با اضطراب از خواب پریدم و جریان خواب راباعمو و عمه ام در میان گذاشتم و آن ها نیز بلافاصله مقدمات سفر به قم را فراهم کردند.

لذا روز جمعه 23/2/73 به قم آمدیم و ساعت 30/7 دقیقه بعد از ظهر به حرم مطهر مشرف شدیم. پس از نماز، مشغول خواندن زیارتنامه شدم که ناگهان صداى همان خانمى که در خواب دیده بودم به گوشم رسید

که فرمود:«بلند شو راه برو، که شفایت دادم»

 من ابتدا توجهى نکردم و باز مجدداً همان صدا با همان الفاظ تکرار شد ; این بار به خود حرکتى دادم و مشاهده کردم که قادر به حرکت مى باشم و مورد لطف آن بى بى دو عالم قرار گرفته ام .






کراماتى به نقل از آیت الله العظمى اراکى( ره)
حضرت آیت الله العظمى اراکى (ره) نقل مى کردند: دستم باد مى کرد و پوست آن ترک بر مى داشت، به طورى که نمى تواستم وضو بگیرم و ناچار بودم براى نماز تیمم کنم ومعالجات هم بى اثر بود، تا به حضرت معصومه (سلام الله علیها) متوسل شدم و به من الهام شد که دستکش به دست کنم، همین کار را کردم، دستم خوب شد.
ایشان فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام که هر دو ازمنبرى هاى قم بودند) نقل مى کردند از آشیخ ابراهیم صاحب الزمانى تبریزى (که مرد با اخلاصى بود)که من شبى در خواب دیدم به حرم مشرف شدم، خواستم وارد شوم، گفتند حرم قرق است براى این که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و حضرت معصومه(سلام الله علیها) در سر ضریح خلوت کرده اند و کسى را راه نمى دهند. من گفتم: مادرم سیده است، من محرم هستم، به من اجازه دادند، وارد, شدم دیدم که این دو نشسته اند و در بالاى ضریح با هم صحبت مى کنند. از جمله صحبت ها این بود که حضرت معصومه به حضرت زهرا(سلام الله علیها) عرض کرد: حاج سید جعفر احتشام براى من مدحى گفته است و ظاهراً آن مدح را براى حضرت مى خواند.
آشیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دوره اى اهل منبر که حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل مى کند. حاج احتشام به شیخ ابراهیم مى گوید: ازآن شعرها چیزى یادت هست؟
گفت: بله در آخر آن شعر داشت (دختر موسى بن جعفر) تا این را گفت، حاج احتشام شروع به گریه کرد واز آن پس بکاء بود و بسیار گریه مى کرد.
حاج سید جعفر احتشام از وعاظ مخلصى بود که موقع روضه خواندن خودش هم گریه مى کرد.
آقاى حسن احتشام فرزند ایشان مى گوید: به پدرم گفتیم شما در آخر شعرتان یک تخلصى داشته باشید مانند سایر شعرا, قبول نکرد تا با اصرار این شعر را گفت: اى فاطمه به جان عزیز برادرت بر احتشام لطف نما قصر اخضرى

ایشان گفت: قصر اخضر را لطف کردند. گفتم چطور؟ گفت: همان جا که آقاى مرعشى (ره) سجاده مى انداختند، آن جا را گچ کارى کردند و سنگ مرمر سبز رنگ، و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است (این بود قصر اخضرى که به ایشان عطا شد.)




بسم الله الرحمن الرحیم

امام صادق (علیه السلام ) می فرماید: خداوند حرمى دارد که مکه است پیامبر حرمى دارد و آن مدینه است و حضرت على (علیه السلام ) حرمى دارد و آن کوفه است و قم کوفه کوچک است که از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود - زنى از فرزندان من در قم از دنیا مى رود که اسمش فاطمه دختر موسى (علیه السلام ) است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت مى شوند .


عن سعد عن الرضا(علیه السلام ) قال:
یا سعد من زارها فله الجنة
ثواب الأعمال و عیون اخبار الرضا(علیه السلام ): عن سعد بن سعد قال: سالت اباالحسن الرضا(علیه السلام ) عن فاطمه بنت موسى بن جعفر (علیه السلام ) فقال:
من زارها فله الجنة

امام رضا (علیه السلام ) فرمود-