سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 774478
  • بازدید امروز: 17
  • بازدید دیروز: 20
  • تعداد کل پست ها: 142
درباره
جستجو
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی



ابر برچسب ها

بسم الله الرحمن الرحیم

نزول رحمت الهى

بار دیگر شبانگاهان دست فیاض الهى ازآستین کریمه به در آمد و چراغى به روشنى خورشید برافروخت. سخن از گذشته هاى دور نیست، بلکه حقیقتى است محقق در جمعه شب 23/2/73. آرى بار دیگر در آن شب شاهد گشوده شدن خزائن غیب و نزول رحمت الهى گشتیم.

 آن که مورد عنایت قرار گرفت، مسافرى بود از راه دور، دخترى چهارده ساله از اهالى «شوط» ماکو، از شهرهاى آذربایجان، که خود چنین مى گوید: رقیه امان الله پور هستم از اهالى «شوط» ماکو، چهار ماه پیش بر اثر یک نوع سرما خوردگى از ناحیه هر دو پا فلج شدم.

 خانواده ام مرا به بیمارستان هاى مختلف در شهرهاى ماکو، خوى و تبریز بردند، ولى همه پزشکان پس از عکس بردارى و انجام دادن آزمایش هاى مکرر، ازدرمانم عاجز شدند و من دیگر نمى توانستم پاهایم را حرکت دهم تا این که چهارشنبه شب 21/2/73 در عالم رویا دیدم که خانمى سفید پوش سوار بر اسبى سفید به طرف من آمد و فرمود: «چرا از همان ابتداى بیمارى پیش من نیامدى تا شفایت دهم؟». با اضطراب از خواب پریدم و جریان خواب راباعمو و عمه ام در میان گذاشتم و آن ها نیز بلافاصله مقدمات سفر به قم را فراهم کردند.

لذا روز جمعه 23/2/73 به قم آمدیم و ساعت 30/7 دقیقه بعد از ظهر به حرم مطهر مشرف شدیم. پس از نماز، مشغول خواندن زیارتنامه شدم که ناگهان صداى همان خانمى که در خواب دیده بودم به گوشم رسید

که فرمود:«بلند شو راه برو، که شفایت دادم»

 من ابتدا توجهى نکردم و باز مجدداً همان صدا با همان الفاظ تکرار شد ; این بار به خود حرکتى دادم و مشاهده کردم که قادر به حرکت مى باشم و مورد لطف آن بى بى دو عالم قرار گرفته ام .






(دعابراى فرزندش حضرت مهدى علیه السلام)


یونس بن عبدالرحمان از امام رضا علیه السلام روایت کرده که آن حضرت به دعا براى صاحب الزمان علیه السلام امرمى فرمود و یکى از دعاهاى ایشان براى آن حضرت چنین بود:


پروردگارا!
بر محمّد و خاندانش درود فرست، و از دوستت، خلیفه ات، حجّتت بر خلقت، و آن زبانى که معرف توست و گویاى حکمت تو، و آن چشم بیناى تو در میان مخلوقاتت، و گواه بر بندگانت... بزرگمرد مجاهد کوشا، بنده پناهنده به تو، دفاع کن .


خداوندا!






بسم الله الرحمن الرحیم

 

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را         که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

شهریار

گفت پیغامبر علی را کای علی               شیر حقی پهلوان پردلی

مولوی


 از علی آموز اخلاص عمل             شیر حق را دان مطهر از دغل

مولوی


 ای دل سخن از شه نجف کن              مداحی غیر برطرف کن

محتشم کاشانی


گزینم قران است و دین محمد            همین بود ازیرا گزین محمد

ناصر خسرو


السلام ای عالم اسرار رب‌العالمین              وارث علم پیمبر فارس میدان دین

محتشم کاشانی






بسم الله الرحمن الحیم

با سلام خدمت شما بزرگواران خواهران و برادران گرامی

شما عزیزان میتوانید با مراجعه به آدرس اینترنتی زیر از ر اهه دور زیارتی داشته باشید

از حرم مولا ابالحسن علی ابن موسی الرضا علیه السلام

التماس دعا برای سلامتی و تعجیل در فرج مولا امام عصر عجل الله تعالی



www.imamreza.net/per/imamreza.php?id=194




نخل تنومند

شب جمعه
و مردی در کنار محراب مسجد عشق (جمکران)
«یا غیاث المستغیثین»
بغضی بود که در گلو می‌شکست
صدای هق هق گریه‌های مرد و شانه‌های لرزانش
مرا متوجه او ساخت
پس از اتمام دعا کنارش نشستم
معصومیت نگاه او و چهره من در مردمک چشمانش
ناگهان تمام وجودم لرزید
با دیدن کتاب حافظ
گفت: «برایم فال بگیر.»
و خواجه قرعه فال را به نام او انداخت
«خرم آن روز کزین منزل ویران بروم.»
و حالا زمزم اشک بود که غربتش را فریاد می‌زد.
چند ساعت بعد عازم رفتن شد
پرسیدم: «نامت چیست؟»
گفت: «مهره‌ای گم شده در صفحه شطرنج الهی»
دو سال گذشت
اما طنین صدایش در ذهنم بود.
بار دیگر
او را در محفل عاشقان مولا یافتم.
نامش را پرسیدم.
گفتند: «سیدی از عاشقان سلسله ولایت است.»
در تکرار مکرر آن محفل
شبی از شبها به اصرار دوستان فقط برای دل او سروده‌ای را خواندم
او برعکس سجاده‌نشینان خانقاهی بود که دعوت به حق را با دعوت خود اشتباه گرفته بودند.
ای کاش من مرید این یل پهنه عرفان و عشق حق بودم.
او را دوست داشتم بدون اینکه حتی نامش را بدانم.
سرانجام از این منزل ویران رخت بربست.
و من تازه فهمیدم که چه پربار بود‏, این نخل تنومند و سر به زیر

منبع:کتاب همسفر خورشید عشق




کراماتى به نقل از آیت الله العظمى اراکى( ره)
حضرت آیت الله العظمى اراکى (ره) نقل مى کردند: دستم باد مى کرد و پوست آن ترک بر مى داشت، به طورى که نمى تواستم وضو بگیرم و ناچار بودم براى نماز تیمم کنم ومعالجات هم بى اثر بود، تا به حضرت معصومه (سلام الله علیها) متوسل شدم و به من الهام شد که دستکش به دست کنم، همین کار را کردم، دستم خوب شد.
ایشان فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام که هر دو ازمنبرى هاى قم بودند) نقل مى کردند از آشیخ ابراهیم صاحب الزمانى تبریزى (که مرد با اخلاصى بود)که من شبى در خواب دیدم به حرم مشرف شدم، خواستم وارد شوم، گفتند حرم قرق است براى این که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و حضرت معصومه(سلام الله علیها) در سر ضریح خلوت کرده اند و کسى را راه نمى دهند. من گفتم: مادرم سیده است، من محرم هستم، به من اجازه دادند، وارد, شدم دیدم که این دو نشسته اند و در بالاى ضریح با هم صحبت مى کنند. از جمله صحبت ها این بود که حضرت معصومه به حضرت زهرا(سلام الله علیها) عرض کرد: حاج سید جعفر احتشام براى من مدحى گفته است و ظاهراً آن مدح را براى حضرت مى خواند.
آشیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دوره اى اهل منبر که حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل مى کند. حاج احتشام به شیخ ابراهیم مى گوید: ازآن شعرها چیزى یادت هست؟
گفت: بله در آخر آن شعر داشت (دختر موسى بن جعفر) تا این را گفت، حاج احتشام شروع به گریه کرد واز آن پس بکاء بود و بسیار گریه مى کرد.
حاج سید جعفر احتشام از وعاظ مخلصى بود که موقع روضه خواندن خودش هم گریه مى کرد.
آقاى حسن احتشام فرزند ایشان مى گوید: به پدرم گفتیم شما در آخر شعرتان یک تخلصى داشته باشید مانند سایر شعرا, قبول نکرد تا با اصرار این شعر را گفت: اى فاطمه به جان عزیز برادرت بر احتشام لطف نما قصر اخضرى

ایشان گفت: قصر اخضر را لطف کردند. گفتم چطور؟ گفت: همان جا که آقاى مرعشى (ره) سجاده مى انداختند، آن جا را گچ کارى کردند و سنگ مرمر سبز رنگ، و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است (این بود قصر اخضرى که به ایشان عطا شد.)




                فیلم علمی تخیلی و اکشن سلطنت آتش (Reign of Fire ) به کارگردانی راب برومن محصول هالیوود می باشد که چهار فیلم‌نامه نویس
                                                             شامل متگرینبرگ، زاک پن، کوین پیترکا و گرگ چابوت متن آن را نوشته‌اند.

                                                                                                  بازیگران فیلم عبارتند از:
                                          Matthew McConaughey, Christian Bale, Izabella Scorupco, Gerard Butler, Alexander Siddig
داستان فیلم از این قرار است که پسری دوازده ساله به نام کویین در طی یک پروژه حفاری برای متروی لندن که مادرش در آن فعالیت دارد ، تصادفا یک اژدهای عظیم الجثه و خطرناک را که برای یک قرن در خواب بوده بیدار میکند . 20 سال بعد این اژدها و فرزندانش تمام دنیا را دچار ویرانی می کنند و تلفات سنگینی بر نسل انسان وارد می نمایند . کویین که دیگر بزرگ شده است ، رهبری تعدادی از جان بدر بردگان را بر عهده دارد که درون یک قلعه قرن سیزدهمی پناه گرفته اند . زمانی که یک شکارچی پرمدعای آمریکایی به اسم وان زان سرو کله اش در قلعه پیدا می شود ، کویین و این تازه وارد با هم متحد می شوند تا دنیا را نجات دهند.
داستان فیلم بازتابنده تفکر یونانی نبرد خیر و شر و معرفی نقش امریکا به عنوان نجات دهنده جهان است. فیلم می کوشد با القای این حس بر تماشاگر ،                                                                   مقاصدسیاسی بوش و نو محافظه کاران را پوشش دهد.





 

 

آیت الله بهجت (حفظه الله)

هنگامی که آیت الله بهجت (حفظه الله) جهت عیادت تشریف آوردند درباره معظم له فرمودند:
« باید قدر چنین شخصیت هایی را دانست، زیرا قبلاً اگر مثل ایشان صد نفر بودند اکنون نادرند و از عدد انگشتان دست تجاوز نمی کنند، هر یک به جای ده نفر نشسته اند، از این رو مزاحمتشان جایز نیست و نباید وقت آن ها را گرفت. »






قسمت اول:

 فریادِ چای حرام !

مرحوم حجت الاسلام میر نعیم حسینی که از پرورش یافتگان معظم له بود، می گوید: روزی مرحوم آقا جان برای من فرمود:
« یک وقتی منزل کسی رفته بودم، برایم چایی آوردند و دیدم که چایی داد می زند و می گوید مرا نخور من حرامم. »

باید مرثیه بخوانید

حجت الاسلام






 

 

جمال چهره تو حجت موجه ماست





صفحات :   
|<  <<  11  12  13  >  |