سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 773094
  • بازدید امروز: 24
  • بازدید دیروز: 43
  • تعداد کل پست ها: 142
درباره
جستجو
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی



ابر برچسب ها

بسم الله الرحمن الرحیم


میلاد امام جواد و حضرت علی اصغر علیهم السلام مبارک باد 

 

امام جواد علیه السلام و پاسخ گویی به سی هزار سؤال در یک جلسه آن هم در سنی کمتر از ده سال

پاسخ گویی به سی هزار سؤال در یک جلسه آن هم در سنی کمتر از ده سال که از سوی محدثان و عالمان بزرگی ، چون شیخ کلینی ،بن شهر آشوب مازندرانی ،علامه مجلسی و شیخ مفید اربلی نقل شده است ،را می توان مهمترین بخش از زندگی علمی امام جواد (علیه السلام ) به شمار آورد .
پس از شهادت امام رضا(علیه السلام ) موضوع کم سن و سالی امام جواد (علیه السلام ) برای احراز جایگاه امامت از سوی بزرگان تشیع و دشمنان اهل بیت مطرح شد از این رو گروهی هشتاد نفری از شیعیان که در ایام حج در مکه حضور داشتند گرد هم جمع شده ، در راستای رفع نگرانی خود و شیعیان دیگر در مدینه به حضور امام جواد (علیه السلام ) رسیدند و پرسشهایی را مطرح و پاسخ آنها را دریافت کردند.
در این جلسه حضرت (علیه السلام ) به سی هزار سؤال آنان جواب دادند.
مناقب آل ابی طالب ،ج4،ص384 - بحارالانوار ، ج50 ، ص93 - الاختصاص ،ص99 - کشف الغمه،ج4، 217 - مسند الامام الجواد (علیه السلام )، ص108 .
اینکه در یک جلسه با ظرفیت زمانی محدود حضرت (علیه السلام ) توانسته اند پاسخ سی هزار سؤال را داده باشند ،مسئله ای است که از سوی عالمان شیعه به طریق گوناگونی تفسیر شده است ،علامه مجلسی (رحمة الله علیه) هفت پاسخ ارائه داده است که مهمترین آنها عبارتند از :
1- امکان وجود سؤالات فراوان ذهنی ،پرسش کنندگان که با یک پاسخ حضرت (علیه السلام ) جواب بسیاری از آنان داده شده باشد.
2- امکان پاسخ حضرت (علیه السلام ) به اصول کلی فقهی و حل سی هزار سؤال فرعی دیگر .
3- امکان به رشته تحریر در آوردن سؤالات از پیش و پاسخ سریع آنان با اعجاز و عنایت سریع خداوند از سوی امام جواد (علیه السلام ).
4- امکان برپایی یک جلسه نوعی (یعنی جلسه گفتگویی که در یک مسافرت صورت گرفته که اگر چند جلسه هم به طول کشیده ، یک جلسه، نامیده می شود.)






بسم الله الرحمن الرحیم


شهادت امام سجاد علیه السلام تسلیت باد


 خطبه حضرت امام سجاد علیه السلام در مدینه



پس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین علیه السلام را به مردم مدینه اعلام کرد، و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد علیه السلام با دست خود آن ها را ساکت کرد. آن‌گاه چنین خطبه خواند:


« سپاس خداوندی راست که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقل‌ها قدرت درکش را ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است.


خداوند را به خاطر سختی‌های روزگار و داغ‌های دردناک و مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوه آوری که به ما رسید، سپاس می‌گزارم.


حمد خدای را که ما را با مصیبت‌های بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود. ای مردم، اباعبدالله و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد.


ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟ کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟ در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمان‌ها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمان‌ها در این مصیبت عزادار شدند.


ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین علیه السلام نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟


ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم. چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست.


به خدا قسم اگر پیغمبر اکرم صل الله علیه وآله به جای سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان می‌داد با ما جنگ کنند، بیش از این نمی توانستند کاری بکنند.


انالله و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصائب به ما اجر و رحمت عطا کند؛ زیرا او قادر و انتقام‌گیرنده است.»


لهوف سید بن طاووس، ص237 







بسم الله الرحمن الرحبم
ام البنین(سلام الله علیها)


با تسلیت فرارسیدن سیزدهم جمادی‌الثانی سالروز وفات شَهادت گونه حضرت ام‌البنین(سلام الله علیها) ، به محضر امام زمان (عجل الله فرجه)و تمامی امت اسلامی ، به گوشه ای از زندگانی و فضایل ایشان می پردازیم.
ام البنین(سلام الله علیها)، (محدث، متوفى سال 70 ه) (فاطمه کلابیه)، دختر حزام، از زنان مؤمن، شجاع و فداکار بود.امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) بعد از شهادت صدیقه طاهره به وصیت خود آن حضرت به برادرش عقیل فرمودند:مى خواهم زنى برایم خواستگارى نمایى که از خاندان شجاعت باشد تا فرزند شجاعى برایم به دنیا آورد.عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را به ایشان معرفى نمود و گفت: در بین عرب خاندانى شجاعتر از خانواده وى سراغ ندارم.این مادر ، پسرانش عباس، جعفر، عبد الله و عثمان را چنان تربیت کرد که همه شیفته برادر بزرگوارشان حضرت امام حسین علیه السلام بودند و در رکاب آن حضرت شهید شدند.علاوه بر همسری نمونه برای پیشوای نخست شیعیان، با فرزندان حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)بهتر از فرزندان خود رفتار کند.
 ام‌البنین(سلام الله علیها) در طرز رفتار خود نسبت به فرزندان حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) اندکی فروگذاری نکرد و عمر خود را وقف خدمت به آنها کرد تا ذره‌ای کمبود مادر را در زندگی خود احساس نکنند.
ثمره زندگی ام‌البنین(سلام الله علیها)با امیرالمومنان(سلام الله علیه)چهار فرزند پسر بود که حضرت اباالفضل العباس(سلام الله علیه)به عنوان نمونه بارز ولایت‌مداری در کنار امام حسن و امام حسین(سلام الله علیهما) به ایفای نقش پرداخت.

امام باقر(سلام الله علیه)میفرماید:آن حضرت به بقیع میرفت و آن قدر جانسوز مرثیه میخواند که مروان با آن قساوت قلب گریه میکرد(مقاتل الطالبین ص56 و بحارالانوار ج 45 ص 40)
ام البنین (سلام الله علیها)در واقعه کربلا حضور نداشت، هنگامى که بشیر به مدینه بازگشت و ام البنین را ملاقات کرد، خواست تا خبر شهادت فرزندانش را به وى دهد ام البنین گفت: رگ قلبم راپاره کردى بچه ‏هایم و آنچه زیر آسمان است فداى ابا عبد الله علیه السلام، از حسین برایم بگو .

ام البنین(سلام الله علیها) براى عزادارى هر روز همراه نوه ‏اش عبید الله (فرزند عباس علیه السلام) به بقیع میرفت و نوحه می ‏خواند و می ‏گریست و این اشعار را زمزمه می ‏کرد:

منم که سایه نشین و جود مولایم

کنیز خانه غم ؛ خاک پای زهرایم

منم که خانـــه به دوش غــم علی هستم

منم که همقدم محنت ولی هستم

منم که شاهد زخم شکسته ابرویم

انیس گریه به یاس شکسته پهلویم

منم که در همه جا در تب حسن بودم

منم که شاهد خون لب حسن بودم

منم که جلوه حق را به عین می دیدم

خدای را به جمال حسین می دیددم

منم که بوده دلم صبح و شام با زینب

منم میان همه ؛ هم کلام با زینب

منم که سوگ گلستان و باغبان دارم

به سینه زخم غم کربلائیان دارم

منم که ظهر عطش را نمی برم از یاد

چهار لاله بی سر ز من به خاک افتاد

منم که مادر عشق و امید و احساسم

فدای یک سر موی حسین عباسم


برچسب ها : shia-news.com



بسم الله الرحمن الرحیم


 ماجرای مظلومیت و شهادت حضرت زهرا ام ابیها عصمت الله الکبری حجت الله علی الحجج

جان عالم به فدایت مادر جان



نقل علامه مجلسى از زبان عمر

علامه مجلسى عهدنامه‏اى از خلیفه دوم براى معاویه در بحارالانوار آورده که ماجراى خود را با زهرا علیهاالسلام در آن حکایت کرده است. (1)
از جمله در آن آمده: «به خانه على آمدم تا مگر او را به زبانى بیرون کشم. کنیزک فضّه که به او گفتم: به على بگو براى بیعت با ابوبکر بیرون آید که مسلمانان بر خلافت او اجماع کرده‏اند; گفت: امیرالمؤمنین مشغول است. گفتم: این را فراموش کن و به او بگو بیرون آید و الّا داخل مى‏شویم و او را به اکراه بیرون مى‏آوریم.

فاطمه بیرون آمد. پشت در ایستاد و گفت: این گمراهان دروغگو; چه مى‏گویید؟ و چه مى‏خواهید؟ گفتم: فاطمه! گفت: عمر! چه مى‏خواهى؟! گفتم پسر عمویت را چه شده که تو را براى پاسخ فرستاده و خودش پشت پرده نشسته است؟
گفت: اى شقى! طغیان تو مرا بیرون آورد و حجت را بر تو تمام کرد...

گفتم: این اباطیل و افسانه‏هاى زنانه را از سرت بیرون کن و به على بگو بیرون بیاید.
گفت مورد احترام ما نیستى، عمر! مرا از حزب شیطان مى‏ترسانى؟ در حالى که حزب شیطان بس ضعیف است.
گفتم: اگر على نیاید، هیزم مى‏آورم و خانه را به روى ساکنانش آتش مى‏زنم، و آنان را به آتش مى‏کشم یا على را براى بیعت مى‏بریم. تازیانه قنفذ را گرفتم و زدم. به خالد بن ولید گفتم: تو با مردان هیزم فراهم کنید. خودم خانه را آتش مى‏زنم.

فاطمه گفت: اى دشمن خدا و دشمن رسول او و دشمن امیرالمؤمنین. فاطمه دستهاى خود را پشت در گذاشت تا مرا از باز کردن در بازدارد خواستم در را باز کنم. نتوانستم. پس با تازیانه به دستهایش زدم چنانکه دردش گرفت و من صداى ناله و گریه‏اش را مى‏شنیدم. نزدیک بود که نرم شوم و از دم در بازگردم، اما کینه‏هاى على و حرص او به خون دلیران عرب را به یاد آوردم... پس لگدى به در زدم که فاطمه شکمش را به آن چسبانده بود و پشت آن پنهان شده بود. چنان فریاد زد که گمان کردم که فریادش مدینه را زیر و رو کرد شنیدم که گفت: پدر! یا رسول‏اللَّه! اینگونه با حبیبه و دخترت رفتار مى‏شود؟ آه: فضّه! مرا بگیر که به خدا قسم جنین داخل شکمم کشته شد. و شنیدم که او را درد زایمان گرفته است. او به دیوار تکیه داده بود.

در را به داخل راندم و داخل شدم. به گونه‏اى در مقابلم ایستاد که جلوى دیدم را گرفت. از روى مقنعه چنان به گونه‏اش سیلى زدم که گوشواره‏اش کنده شد و روى زمین افتاد. على بیرون آمد. چون احساس کردم که مى‏آید، به سرعت بیرون دویدم و به خالد و قنفذ و کسانى که با آن دو بودند، گفتم: از خطر بزرگى نجات پیدا کردم».

در روایت دیگرى آمده: «جنایت بزرگى مرتکب شدم و اینک بر خودم ایمن نیستم. این على است که از خانه بیرون آمده. همه با هم طاقت او را نداریم. على بیرون آمد. فاطمه دستانش را به سر برد تا آن را باز کند و از آنچه به او رسیده بود، از خداى بزرگ استغاثه کند. على، پیراهنش را روى فاطمه انداخت و به او گفت: دختر رسول خدا! خداوند پدرت را براى جهانیان رحمت فرستاده است، پس تو نیز، اى سرور زنان! براى این خلق نگون‏بخت رحمت باش نه عذاب. درد زایمانش سخت شد. وارد خانه شد و جنینى را سقط کرد که على او را محسن نامید.

جمعیتى زیاد فراهم کردم نه براى مقابله با على بلکه قلبم به آنان محکم شود. آمدم و او را که در محاصره قرار داشت، از خانه‏اش بیرون آوردم... ابوبکر مى‏گفت: واى بر تو عمر! چه کارى بود که با فاطمه کردى؟!». (2)

 
نقل مفضل از امام صادق


مفضّل حدیثى از امام صادق علیه‏السلام روایت کرده که از امام حجّت- عجل‏اللَّه تعالى فرجه الشریف- و رجعت برخى مردگان سخن مى‏گوید. از جمله در این روایت آمده: «زدن سلمان فارسى، آتش زدن در خانه امیرالمؤمنین، فاطمه، حسن و حسین علیهم‏السلام بر رویشان و تازیانه زدن به دستان صدیقه‏ى کبرى فاطمه علیهاالسلام و شکم او و سقط محسن... و جمع هیزم، انباشت آن کنار در براى آتش زدن خانه امیرالمؤمنین، فاطمه، حسن، حسین و زینب، ام‏کلثوم، فضّه، آتش زدن در، و خروج فاطمه و خطاب او به آنان از پشت در، و سخن او گفت: واى بر تو عمر! این چه جسارتى است که به خدا و رسول مى‏کنى؟ مى‏خواهى نسل رسول خدا را از دنیا قطع کنى و از بین ببرى، و نور خدا را خاموش کنى...

عمر گفت: خودت انتخاب کن یا بیرون آمدن على براى بیعت با ابوبکر را و یا آتش زدن همه‏ى شما؟!».

در این روایت آمده: «قنفذ دستش را وارد خانه کرد تا در را باز کند و عمر با تازیانه چنان به بازوى زهرا علیهاالسلام زد که همچون بازوبند روى بازویش حلقه زد و لگدى به در کوبید که به شکم فاطمه علیهاالسلام خورد در حالى محسن را شش ماهه در شکم داشت، و سقط شدن محسن و هجوم عمر، قنفذ، خالد بن ولید، سیلى زدن به زهرا علیهاالسلام چنانکه گوشواره‏اش شکست، فاطمه علیهاالسلام بلند بلند مى‏گریست، مى‏گفت: پدر! وا رسول ‏اللَّه! دخترت فاطمه را تکذیب مى‏کنند، او را مى‏زنند و فرزندش را در شکمش مى‏کشند».

... در اثر لگدى که به شکم او زدند و راندن در، درد زایمان گرفت و محسن را سقط کرد.(3)

 
نقل از زبان حضرت زهرا

زهرا علیهاالسلام: «هیزم زیادى بر در خانه‏ى ما جمع کردند و آتش آوردند که خانه‏ى ما را آتش بزنند. پشت در ایستادم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم که دست از ما بردارند و منصرف شوند.

عمر تازیانه را از دست قنفذ غلام ابوبکر گرفت، و به بازویم زد چنانکه همچون بازوبند به دور بازویم حلقه زد.

پس لگدى به در زد و آن را به طرف من راند. من که آبستن بودم، به رویم درافتادم. آتش شعله مى‏کشید و صورتم را مى‏گداخت.

سپس چنان مرا سیلى زد که گوشواره‏ام از گوشم کنده شد و مرا درد زایمان گرفت و محسن بى‏گناه را کشته سقط کردم». (4)

نقل سلیم بن قیس هلالى



سلیم بن قیس این قضیه را از سلمان و عبداللَّه بن عباس روایت مى‏کند که گفتند:

«پس از بیعت با ابوبکر، بارها به دنبال على فرستادند اما على حاضر نشد نزدشان بیاید. عمر غضبناک برجست و خالد بن ولید، و قنفذ را صدا زد و دستور داد که هیزم و آتش بیاورند. سپس راه افتاد تا به در خانه على رسید. فاطمه علیهاالسلام پشت در نشسته بود. پس از وفات رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله سرش را مى‏بست و جسمش نحیف و لاغر شده بود.

عمر در زد، سپس ندا داد: پسر ابى‏طالب! در را باز کن. فاطمه علیهاالسلام گفت: عمر! تو را با ما چه کار، ما را به حال خودمان رها نمى‏کنى؟! گفت: در را باز کن و الّا خانه را به رویتان آتش مى‏زنیم. فاطمه گفت: عمر! از خداوند عزوجل پروا ندارى، در خانه‏ام بر من وارد مى‏شوى و بر من هجوم مى‏آورى؟! عمر حاضر نشد برگردد. آتش خواست و در را آتش زد. در سوخت.

پس عمر آن را به داخل راند. فاطمه به سوى او آمد و فریاد کشید: پدر! یا رسول‏اللَّه...». (5)

پی نوشت

1 ـ بحارالانوار، ج 30، صص 293- 295; الهدایةالکبرى، ص 417.

2 ـ بحارالانوار، ج 39، صص 41- 42; معانى‏الاخبار، صص 205- 207.

3 ـ بحارالانوار، ج 53، صص 14- 19.

4_بحارالانوار، (چ قدیم)، ج 2، ص 231; (چ جدید) ج 3، ص 348.
5_بحارالانوار، ج 43، صص 197- 198; ج 28، ص 299; کتاب سلیم (اعلمى) ج 2، ص 250





بسم الله الرحمن الرحیم
امام آسمانی
 شهادت امام حسن عسکری علیه السلام


سوگنامه

آفتاب روز هشتم ربیع الاول در حال طلوع بود، که آفتابی پرفروغ از دیگر سو غروب می کرد. او یازدهمین پیشوای آسمانی مردمان، حضرت امام حسن عسکری علیه السلام بود، که شمع وجودش پس از 28 سال پرتوافشانی به خاموشی می گرایید. در سالروز شهادت آن امام بار دیگر زمین و آسمان در عزای سلاله ای پاک از خاندان نبوی سوگوار است، تا با گریه و فغان بر مظلومیت آن امام همام با فرزندش حضرت ولی عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) هم ناله شود. شهادت امام عسکری علیه السلام را بر دادگستر جهان، امام زمان (عج)، و تمام روهروان راه آن حضرت، تسلیت می گوییم.
لقب عسکری

از آن جا که امام یازدهم علیه السلام ، همراه با پدر بزرگوارشان، امام هادی علیه السلام ، به شهر سامراء، پایتخت خلافت عبّاسی، منتقل شده، و در آن جا در محله «عسکر» سکونت اجباری داشتند «عسکری» نامیده شدند. کنیه ایشان «ابومحمّد» و بیشتر مردم، آن حضرت و پدر و جدّ ایشان را ملقّب به «اِبْنُ الرِّضا» (فرزند امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام ) می نامیدند. از دیگر القاب آن حضرت، زکیّ به معنی پاکیزه است.
پدر و مادر

پدر ایشان، امام هادی علیه السلام ، و مادرشان، بانوی پارسا و شایسته، حدیثه است، که امام عسکری در دامان پاک ایشان متولد و پرورش یافت. این بانوی بزرگوار از زنان مومنه و نیکوکار بود. در فضیلت این بانو همین بس که پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام تا مدتی پناهگاه و نقطه اتکای مومنان، در آن مقطع زمانی بسیار بحرانی و پر اضطراب بود.
سامراء یادآور قیامت

وقتی خبر شهادت امام عسکری به مردم سامرا رسید، غم بر سر مردمان شهر سایه افکند. «ابن صباغ مالکی»، یکی از دانشمندان اهل سنّت، در این باره می نویسد: وقتی خبر درگذشت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام منتشر شد، سامراء به حرکت درآمد و سراپا فریاد و فغان و ناله گردید. بازارها تعطیل و مغازه ها بسته شد.

بنی هاشم، أُمرای لشکر، قاضیان شهر، شعرا، و سایر مردم برای شرکت در مراسم تشییع پیکر مطهّر امام عسکری حضور یافته بودند. سامراء در آن روز یادآور صحنه قیامت بود.
توطئه طاغوت

پس از شهادت امام عسکری علیه السلام ، معتمد، خلیفه وقت عباسی برای آن که وانمود کند که از آن امام، فرزندی باقی نمانده است، دستور داد تا میراث آن حضرت را میان مادر و برادرش جعفر تقسیم کنند. او بدین وسیله می خواست مسلمانان را از وجود امام بعدی ناامید کند. غافل از این که مردم عقیده داشتند که از امام عسکری علیه السلام فرزندی باقی مانده است که امامت را به عهده خواهد گرفت؛ زیرا عده ای از شیعیان فرزند خردسال امام را در زمان حیات ایشان دیده بودند.
اقامه نماز

جنازه مطهّر و نورانی امام عسکری را در حیاط خانه اش کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند. برادر آن حضرت، جعفر کذّاب، پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکی گندمگون و سیاه موی که دندان های پیشینش قدری با هم فاصله داشت، بیرون آمد. و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: «عمو! کنار برو، من باید بر پدرم نماز گزارم». جعفر در حالی که قیافه اش دگرگون شده بود، کنار رفت و آن کودک برجنازه امام نماز خواند. او کسی نبود جز حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف؛ زیرا معصوم باید بر معصوم نماز گزارد. سپس حضرت را در خانه خود در کنار قبر پدرش امام هادی علیه السلام به خاک سپردند.
محدودیت و شدت فشار بر امام

خلفای عباسی از هرگونه اعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمی کردند. این محدودیت ها در عصر امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهم السلام به اوج خود رسیده، در زمان امام یازدهم شدت بیشتری یافت؛ زیرا، در زمان ایشان پیروان اهل بیت به صورت یک قدرت عظیم درآمده بودند، و این گروه حکومت عباسیان را مشروع و قانونی نمی دانستند، و معتقد به امامت فرزندان علی علیه السلام بودند. در آن زمان ممتازترین شخصیّت این خانواده، امام عسکری بود. از طرف دیگر، طبق روایات بی شمار، مهدی موعود که تار و مار کننده همه حکومت های خودکامه است، از نسل پیشوای یازدهم است. به این جهت خلفای عباسی پیوسته مراقب زندگی ایشان بودند.
زمینه سازی غیبت حضرت مهدی (عج)

یکی از فعالیت های امام عسگری، آماده سازی مردم برای پذیرش غیبت امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه شریف بود؛ از این رو ایشان، کمتر با مردم تماس می گرفت، و جز نوّاب و یاران خاص خود، کسی را به حضور نمی پذیرفت و فقط به واسطه آنان مشکلات دینی مردم را حل می کرد. آن حضرت گاه دستورهای دینی خود را به وسیله نامه هایی، به علما می نوشت. امام عسکری با عمل به چنین شیوه ای قصد داشت زمینه غیبت فرزندش امام مهدی (عج) را آماده کند و مردم را به دوری امام عادت دهد به گونه ای که غیبت امام زمان(عج) برای آنان غیرمعمول و ناآشنا نباشد.
معرفی امام بعد از خود به یاران خاص

احمدبن اسحاق، یکی از یاران و اصحاب خاص امام عسکری می گوید: به حضور ابومحمّد، حسن بن علی عسکری علیه السلام رسیدم و خواستم درباره جانشین بعد از ایشان سئوال کنم. پیش از سئوال من، حضرت فرمودند: «ای احمدبن اسحاق به درستی که خداوند از خلقت حضرت آدم علیه السلام تا هنگام برپایی قیامت، زمین را از حجّتِ خود برخلق خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت. خداوند به سبب حجّت الهی بلا را از اهل زمین دور می سازد و به برکت او باران فرو می بارد». پرسیدم: یابن رسول اللّه ، پس امام بعد از شما کیست؟ در این هنگام امام باعجله برخاست و به درون خانه رفت. سپس همراه کودکی سه ساله ـ که صورتش همانند ماه شب چهارده می درخشید ـ بیرون آمد، آن گاه فرمود: «ای احمدابن اسحاق، اگر بر خدا و حجت هایش عزیز نبودی این فرزند را به تو نشان نمی دادم».

امام عسکری علیه السلام با چنین شیوه هایی، بارها جانشین بر حق خود را به یاران و اصحاب خویش معرفی می کردند.
جلوه حقیقت

شخصی به نام «حلبی» می گوید: به سامراء آمدم و منتظر خروج امام عسکری علیه السلام از منزلشان بودم تا او را از نزدیک ببینم. در کنار من جوانی ایستاده بود. به او گفتم: از کجایی؟ گفت: از مدینه. گفتم: این جا چه می کنی؟ گفت: من از نوادگان ابوذر غفاری هستم. درباره امامت ابومحمّد علیه السلام اختلافی پیش آمده است، آمده ام نشانه ای از او ببینم تا دلم آرام گیرد. در این هنگام امام عسکری علیه السلام بیرون آمد. وقتی که روبروی ما رسید، به جوان نگریست و فرمود: «آیا تو غفاری هستی؟» جوان پاسخ داد: آری. امام فرمود: مادرت «حمدَویّه» چه می کند؟ جوان گفت: خوب است. امام پس از این سخنان کوتاه از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودی؟ جوان گفت: خیر. گفتم: آیا همین تو را بسنده بود؟ گفت: کمتر از این هم کافی بود.
نفوذ معنوی

اخلاق الهی و سیرت نبوی حضرت امام عسکری علیه السلام موجب نفوذ معنوی گسترده ای در بین مردم شده بود؛ به گونه ای که وقتی امام از منزل بیرون می آمدند، مردمان جهت دیدار و پرسیدن سوال های خود، در برابر منزلشان صف می کشیدند. خلفای عباسی که از نفوذ معنوی امام بیم داشتند و از دیگر سو مشاهده می کردند که محدودیت ها و فشارهایی که بر ایشان وارد می کنند، اثر معکوس دارد و روز به روز بر محبوبیت ایشان در بین مردم افزوده می شود، امام را به زندان افکندند، تا مانع ارتباط ایشان با مردمان شوند و به خیال خود از نفوذ معنوی شخصیّت والای امام بکاهند.
ره یافته مکتب عشق

محمّدبن اسماعیل علوی می گوید: حضرت امام عسکری علیه السلام را در زندانی زیر نظر «علی ابن اوتاش» قرار دادند. او فردی بی رحم و از دشمنان سرسخت آل محمّد صلی الله علیه و آله بود و با خشونت بسیار نسبت به خاندان و فرزندان امام علی علیه السلام رفتار می کرد. از سوی دیگر خلفای عباسی نیز به او دستور دادند تا هرچه می تواند به امام سخت گیری کرده و به ایشان آزار رساند؛ اما بیش از یک روز نگذشت که آن مرد با مشاهده حالات معنوی امام در برابر عظمت حضرت عسکری زانوی عجز و تواضع به زمین نهاد. علی ابن اوتاش هنگامی که از حضور امام بیرون آمد از بهترین یاران با اعتقاد، و ستایش گر حضرت امام عسکری شده بود.
ریشه گناهان

کسانی که می خواهند در مسیر طاعت و بندگی پروردگار متعال قدم برداشته و به تزکیه و تهذیب نفس بپردازند، باید در اولین گام از گناهان و پلیدی ها دوری جویند؛ چرا که گناهان همانند زنجیرهایی سنگین بر پای اراده انسان آوار شده و مانع پیشرفت معنوی می شوند. امام حسن عسکری علیه السلام در روایتی به ریشه و اساس پلیدی ها اشاره کرده و می فرماید: «همه پلیدی ها در خانه ای قرار داده شده اند و دروغ، کلید آن خانه است». یعنی کسی که مرتکب دروغ شود به گناهان دیگر نیز دست خواهد زد. همچنین ترک دروغ، مقدمه ای برای ترک دیگر گناهان خواهد شد.
نفاق و دو رویی

از صفات نکوهیده و مذمومی که از ارزش انسان در جامعه می کاهد و باعث دوری گزیدن مردم از آدمی می شود، نفاق و دورویی است. منافقان و ریاکاران از پست ترین افراد جامعه هستند. امام عسکری در نکوهش این افراد می فرمایند: «چه بد بنده ای است شخص دو رو و ریاکار، در حضور برادرش بستاید و در نبودِ او غیبتش کند. اگر برادرش صاحب چیزی شود، بدو حسد ورزد و اگر گرفتار شود بدو خیانت کند».
زهر جفا

خلفای عباسی، با به کارگیری سلیقه های متفاوت می کوشیدند تا اوضاع را به زیان امام عسکری خاتمه دهند؛ با این حال با گذشتن زمان، محبوبیت امام در بین مردم فزونی می یافت. معتمد عباسی که از نفوذ معنوی امام در بین مردمان بیمناک بود، درصدد برآمد تا به هر شیوه ممکن، ایشان را به شهادت برساند. او نمی توانست آشکارا به چنین توطئه ای دست بزند؛ از این رو با دسیسه ای مرموز، ایشان را مسموم ساخت و با این کار پرتو یازدهمین ستاره پرفروغ آسمان هدایت را به ظاهر خاموش کرد. معتمد با قصد فریب افکار عمومی با ظاهرسازی، چند پزشک را به نزد امام فرستاد تا ایشان را معاینه کنند و شهادت ایشان را مرگ عادی جلوه دهند؛ اما خیلی زود این نیرنگ معتمد رنگ باخت و مردم از حقیقت واقعه آگاه شدند.
عروج عارفانه

در ساعات آخر عمر امام، بیماری آن چنان بر ایشان شدید شد که آن حضرت توان از دست داده بود. امام رو به غلامش فرمود: «به آن اتاق برو و کودکی را که به سجده افتاده است، بیاور». غلام رفت و با کودکی که چهره ای درخشان داشت و بین دندان هایش گشاده بود، به نزد پدر آمد. وقتی که نگاه امام حسن عسکری علیه السلام به کودک افتاد، گریه کرده و فرمود: «ای سرور اهل خانه خود، به من آب بیاشام، همانا من به سوی پروردگارم می روم». (وفاتم نزدیک است). آن کودک با دست خود به پدر آب داد. سپس امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: «مرا برای نماز آماده کنید.» آن کودک، پدر را در وضو گرفتن کمک کرد. امام عسکری به او فرمود: «بشارت باد تو را ای پسرم که تویی صاحب الزمان و تویی مهدی و حجت خدا بر روی زمین، و این عهدی است از پدرم و از پدرانش تا رسول خدا صلی الله علیه و آله ».
در سوگ پدراز پس پرده برون حجّت اثناعشر است     یا که در غرّه مَه قرص قمر جلوه گر است
بلبل از دوری گل تا سحر امشب به نواست     یا پسر بر سر بالین پدر نوحه گر است
هاتفی گفت که خاموش! مگر بی خبری     حسن عسکری امشب به جناح سفر است
سر به دامان پسر گرم سخن با معبود     چهره اش بر اثر زهر جفا پرگهر است
شد برون طایر روحش ز قفس سوی جنان     مهدی منتظر از بهر پدر خون جگر است





شعری از سیدرضا مؤید درباره مظلومیت امام مجتبی علیه السلام
دارم امید بوسه قبر تو در بقیع

سیدرضا مؤید، شاعر آئینی به مناسبت شهادت مظلومانه سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السلام غزل مرثیه‌ای سروده است.


ز آن طشت پر ز خون که بود در مقابلش
پیدا بود که زهر چه کرده است با دلش

مظلوم چون على و به مظلومی‌اش گواه
آن خانه نبى که بود در مقابلش

او حاصل نبوّت و بیداد دشمنان
از آب شعله‌خیز، شرر زد به حاصلش

عمر حسن ز عمر على سخت‌تر گذشت
تا آن که مرگ آمد و حل کرد مشکلش

از ورطه‌اى که بود کران تا کران ملال
موجى زد و رساند، شهادت به ساحلش

هر مرد راست محرم دل همسرش ولى
غربت ببین که همسر او گشته قاتلش

از زهر، پاره پاره و از صبر، ریزریز
قرآن برگ شهادت بود دلش

چشمش به لطف اوست «مؤیّد» که دم زند
گاه از مصائب وى و گاه از فضایلش

****

مهرت به کائنات برابر نمی‌شود
داغی ز ماتم تو فزون‌تر نمی‌شود

از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود
سنگ است هر دلی که مکدر نمی‌شود

ظلمی که بر تو رفت ز بیداد اهل ظلم
بر صفحه خیال مصور نمی‌شود

تنها جنازه تو شد آماج تیر کین
یک ره شد این جنایت و دیگر نمی‌شود

بی‌بهره از فروغ ولایت تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمی‌شود

فرمود دیده‌ای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمی‌شود

دارم امید بوسه قبر تو در بقیع
اما چه می‌توان که میسر نمی‌شود

با این ستم که بر تو و بر مدفنت رسید
ویران چرا بنای ستمگر نمی‌شود؟

آن را چه دوستی است «موید » که دیده‌اش
از خون دل ز داغ حسن ‌تر نمی‌شود





بسم الله الرحمن الرحیم

سخنرانی روشنگرانه حجت الاسلام انجوی نژاد

تحلیل بیانیه هفدهم میرحسین موسوی

MP3
کلیک روی عکس





بسم الله الرحمن الرحیم
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، در جریان حرمت‌شکنی عده‌ای از حامیان موسوی از روز عاشورا و اقدامات ساختارشکنانه و آتش‌زدن بانک، یک ساختمان در چهارراه کالج، تعدادی از تاکسی‌های شهری، وسائط نقلیه نیروی انتظامی، خودروهای شخصی و...، در اقدامی تأسف‌برانگیز قرآن کریم نیز توسط این افراد به آتش کشیده شد.

بر اساس این گزارش، این افراد در جریان اغتشاش در حوالی خیابان کارگر شمالی و بلوار کشاورز، قرآن کریم را به آتش کشیدند.
تاکنون موسوی، کروبی و خاتمی هیچگونه عکس‌العملی در محکوم کردن اینگونه اقدامات حامیانشان نشان نداده‌اند.
همچنین ظهر امروز عده‌ای از حامیان موسوی، با حضور در میدان جمهوری اسلامی و مشاهده برگزاری نماز ظهر عاشورا در هیئت رهپویان آل طاها، به عزاداران حسینی حاضر این هیئت هجوم آورده و به سمت آنها سنگ‌پراکنی کردند.
بر اساس این گزارش، این افراد که نمادهای سبزرنگ نیز با خود داشتند، تعدادی از نمازگزاران را نیز مورد ضرب و شتم قرار داده و با سنگ‌پراکنی به سوی "حجت‌الاسلام صالحان " امام جماعت این هیئت، وی را مجروح کردند.
علاوه بر امام جماعت این هیئت، تعداد دیگری از عزاداران حسینی در این هیئت نیز به جهت سنگ‌پرانی و ضرب و شتم این افراد، مجروح شدند.






بسم الله الرحمن الرحیم
آداب ماه محرم
         
   
1- سزاوار است که حال دوستان آل محمد صل الله علیه و آله در دهه اول محرم تغییر نموده و در دل و سیماى خود، آثار اندوه و درد این مصیبتهاى بزرگ را آشکار نمایند.

2- خوب است که مقدارى از لذائذ زندگى را که از خوردن و نوشیدن و حتى خوابیدن و گفتن به دست مى آید، ترک نمایند و مانند کسى باشند که پدر یا فرزند خود را از دست داده است .

3- خوب است که روز تاسوعا و عاشورا، دیدار با برادران دینى را ترک کرده و آن روز را روز گریه و اندوه خود قرار دهند.

4- مستحب است که در دهه اول محرم ، هر روز امام حسین علیه السلام را با زیارت عاشورا زیارت نمایند.

5- سزاوار است که اگر مى توانند مراسم عزادارى آن حضرت را در منزل خود با نیتى خالص بر پا نمایند و اگر نمى توانند در مساجد یا منازل دوستانش به برپایى این مراسم کمک کنند.

6- شایسته است که هر روز مقدارى از اوقات خود را در مکانهاى عمومى به عزادارى بپردازد.

7- مستحب است که در آخر روز عاشورا، زیارت تسلیت را بخوانند.

8- یکى از اعمال مهم دهه اول ، دعاى اول ماه است و براى اینکه اول این ماه ، اول سال بوده و از طرف دیگر دعاهاى قبل از وقت نیز تاءثیر خاصى در برآورده شدن حاجات و رسیدن به امور مهم دارد؛ این دعا تاءثیر زیادى در سلامتى و دورى از آفات دینى و دنیایى آن سال و بهبودى حال و به دست آوردن نیکیها دارد.

9- بهتر است که در شب اول ، بعضى از نمازهایى را که در این شب وارد شده به مقدار حال و توانایى خود بخواند؛ حداقل دو رکعت نمازى را که شامل حمد و یازده بار قل هو اللّه احد است را بخواند. بعد از آن ، دعایى را که پیامبر صل الله علیه و آله بعد از این نماز خوانده است و در کتاب اقبال نقل شده را بخواند و فرداى آن روز را روزه بگیرد. در روایت آمده است کسى که چنین عملى را انجام بدهد مانند کسى است که به مدت یک سال کارهاى خوب انجام داده و تا سال آینده محفوظ خواهد بود.

10- مستحب است که روز سوم را روزه بگیرد. در روایت آمده است : حضرت یوسف علیه السلام در این روز از چاه خارج شد. و اگر کسى این روز را روزه بگیرد، خداوند مشکل او را برطرف نموده و سختیها را بر او آسان مى نماید.

11- روایت شده است : مستحب است که انسان تمام ماه را روزه بگیرد. و در مورد روزه روز تاسوعا و عاشورا روایت مخصوص داریم ، اما احتیاط این است که روز عاشورا را روزه نگیرد ولى از خوردن و آشامیدن تا عصر خوددارى نماید و آنگاه چیزى بخورد یا بیاشامد؛ به جهت این که امام حسین علیه السلام و یاران حضرت در عصر از غصه هاى این دنیاى پست رهایى یافتند.

12- از کارهایى مثل سرمه کشیدن و غیر آن ، بهتر است پرهیز شود.

13- مستحب است که شب عاشورا تا صبح پیش قبر امام حسین علیه السلام بماند.

14- از شیخ مفید رحمة اللّه روایت شده است که شب بیست و یکم محرم ، شب زفاف سرور تمام زنان جهان حضرت فاطمه علیه السلام است و به همین جهت روزه آن روز مستحب مى باشد.

15- مستحب است که در آخر ماه محرم محاسبه نفس ، استغفار و دعا براى اصلاح حال ، صورت پذیرد.(3)

3- - ترجمه المراقبات .






بسم الله الرحمن الرحیم


در دوره خلافت و حاکمیت علی بن ابیطالب (علیه السلام) روز عید غدیری با جمعه مصادف گردید .
امام در آن روز خطبه ای مفصل ایراد فرمود و مباحث عمیق و ارزشمندی در توحید و نبوت و امامت بیان داشت .

ایشان نخست به حمد و ثنای خدای متعال پرداخت، صفات ربوبی اش را بر شمرد ، نعمت هایش را بر شمرد و بعد خطاب به مردم فرمود: خداوند تعالی امروز دو عید بسیار بزرگ ( جمعه و غدیر) را در یک زمان برای شما قرار داده است، دو عیدی که هریک فلسفه وجودی دیگر را تکامل می بخشد و به وسیله هر کدام هدایت در دیگری اثربخش می شود ...

سپس فرمود: توحید و ایمان به یگانگی خداوند پذیرفته نمی شود مگر با اعتراف به نبوت پیامبرش محمد (صلی الله علیه و آله) ، و دین و شریعت محمد صلوات الله علیه پذیرفته نمی شود مگر با قبول ولایت امر کسی که خدا فرمان ولایتش را داده است، و همه این امور سامان نمی پذیرد مگر بعد از توسل و تمسک به اهل ولایت .

سپس فرمود : خداوند در روز غدیر آنچه درباره منتخب خود اراده کرد بر پیامبرش فرو فرستاد. به او فرمان داد تا ولایت و وصایت را ابلاغ نماید، مجال را از کافران و منافقان بگیرد و نگران گزند دشمنان نباشد. رو غدیر، قدر و منزلت بسیار دارد، در آن روز گشایش های الهی فرا رسیده و محبتش بر همه تمام شده است. امروز روز روشنگری و اظهار عقیده از جایگاه بلند و روشن است. امروز روز تکامل دین و روز وفای به عهد است .

غدیر روز رسول الله (ص) و مشهود من ( علی بن ابیطالب) است، روز ذلت و خواری شیطان، روز استدلال و برهان است. روز جدا شدن صفوف کسانی است که آن را تکذیب می کردند. امروز بزرگترین روزی است که عده ای از آن اعراض گردید. روز هدایت و امتحان بندگان خداست. روز آشکار شدن کینه های نهفته در دل و سینه ها، روز عرضه نصوص ( سخنان بدون ابهام پیامبر) بر افراد مؤمن و دلباخته است. غدیر روز شیث پیامبر است، روز ادریس و یوشع و شمعون و ...

امیر مؤمنان علیه السلام در قسمت آخر خطبه فرمود : رحمت خدا بر شما ای مسلمانان، بعد از برگشت از این اجتماع بزرگ، امروز (غدیر) را عید بگیرید و با انجام این امور آن را بزرگ بشمارید .

-        نعمت را بر افراد خانواده و خویشاوندانتان گسترش دهید و بخشش پیشه کنید.

-        خدا را در برابر نعمت هایی که به شما ارزانی داشته شکرگزار باشید .

-        کنار یکدیگر جمع شوید تا خداوند اجتماع شما را فراگیر نماید .

-        نعمت های الهی را به یکدیگر تهنیت گوئید همانطور که خداوند در این روز با اعطای اجر و ثوابی بیش از دیگر اعیاد، به شما تبریک می گوید .

-        با خوشرویی و شادمانی یکدیگر را در آغوش بگیرید .

-        در هنگام دیدار یکدیگر، مصافحه کنید و به هم تبریک بگوئید .

آدرس مطلب :   اقبال الاعمال، سیدبن طاووس، صص 464- 461





صفحات :   
|<  1  2  3  4  5  >>  >  |