سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
دانشنامه مهدویت
مهدویت امام زمان (عج)
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 773097
  • بازدید امروز: 27
  • بازدید دیروز: 43
  • تعداد کل پست ها: 142
درباره
جستجو
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی



ابر برچسب ها

بسم الله الرحمن الرحیم

آیت الله جوادی آملی: برای ظهور امام زمان(ع) فرهنگ سازی شود


آیت الله "عبدالله جوادی آملی" از استادان برجسته حوزه علمیه قم، بر لزوم فرهنگ سازی برای فراهم شدن زمینه ظهور امام زمان (ع) تاکید کرد.

به گزارش ایرنا، وی روز پنجشنبه در دیدار مسوولان پنجمین همایش بین المللی دکترین مهدویت و پژوهشگران پژوهشکده مهدویت با وی گفت: آنچه برای حوزه و دانشگاه و جامعه ما لازم است شناخت حضرت ولی عصر(عج) است، آنچه که پیامبر بزرگ اسلام(ص) ما را به آن سفارش فرموده اند شناخت امام برای پرهیز از مرگ جاهلی است، چرا که اگر زندگی انسان عاقلانه نباشد، مرگ او با جهالت خواهد بود.

وی افزود: یکی از کارهایی که این پژوهشکده باید انجام دهد این است که این را به دیگران تفهیم کنند که صلح طلبی و عدالت طلبی به معنای مهدی خواهی نیست بلکه بر خلاف آنها که فکر می کنند عدالت محض با دموکراسی و حکومت مردم بر مردم محقق می شود، عدالت مورد نظر در مهدویت تنها با حکومت الله بر مردم و خلیفه خدا بر مردم محقق می شود.

آیت الله آملی اظهارداشت: باید به این افراد تفهیم کرد که نه موضوع کلی مهدویت بلکه مهدویت شخصی و مصداقی که همان امام معصوم است ، می تواند راه سعادت بشر را پیش روی او قرار دهد.

وی خاطرنشان کرد: وظیفه رسمی ما در دوران غیبت انتظار است، در اولین مرحله باید مردم را برای زمینه سازی ظهور آماده کرد، زیرا اعتقاد نداریم که وقتی امام زمان(عج) تشریف می آورند می خواهند با هفت میلیارد نفر ( جمعیت حاضر در جهان) بجنگند و همه را نابود کنند اقدام اصلی حضرت عاقل کردن مردم است.

وی ادامه داد: مقدار زیادی از وقت و بودجه کشور صرف مقابله با جرایم ابتدایی می شود که این ها جزو الفبای دین هستند و متاسفانه از هفت میلیون پرونده جرایم در کشور شش و نیم میلیون پرونده به دلیل رعایت نکردن الفبای دین است.

آیت الله جوادی آملی عنوان کرد: زمانی پژوهشکده مهدویت و همایش دکترین مهدویت به موفقیت می رسند که مردم را به سوی زندگی عاقلانه سوق دهند و این رسالت بزرگی است که مهمترین راهکار برای زمینه سازی ظهور است.

وی گفت: روزی از آیت الله العظمی بهجت(ره) پرسیدند که چه کنیم که امام زمان(عج) را ببینم که ایشان فرمود اگر شما انسان خوبی باشید و سرجای خود قرار بگیرید خود امام شما را خواهد دید که خیلی مهمتر از دیدن امام توسط شماست؛ زیرا خداوند در قرآن آورده است که به واسطه اعمال برخی افراد آنها را نخواهد دید و صدایشان را نمی شنود.






بسم الله الرحمن الرحیم

دیدگاه آیت‌الله بهجت درباره شیعه و سنی


تمام رفتار آیت‌الله العظمی بهجت از نماز و راه رفتن تا زیارت ایشان، برای کسانی که آن مرحوم را می‌دیدند، درس اخلاق بود و ایشان به جای حرف زدن و درس اخلاق، مردم را با رفتار خود دعوت به حق می‌کرد. 


به گزارش شیعه آنلاین به نقل از تابناک، آیت‌الله مهدی هادوی تهرانی با بیان این مطلب اظهار داشت: نماز ایشان، زندگی ساده، رفت‌وآمد به مسجد، حال و هوای ایشان در کنار مرقد حضرت فاطمه معصومه (س) درس اخلاق بود و هر کس ایشان را می‌دید، یاد خدا می‌افتاد و ایشان از مصادیق بارز «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» به شمار می‌آمد.


وی با اشاره به حیات علمی و اخلاقی آن مرحوم گفت: آیت‌الله العظمی بهجت (ره) در سن نوجوانی از ایران به عراق هجرت کردند و چهار سال در کربلا مقیم بودند و سطوح حوزه را تا نزدیک سطوح عالی در آنجا خواندند و در مجاورت مزار سیدالشهدا (ع) به فیوضات اخلاقی دست یافتند. ایشان سپس به نجف رفتند و دروس عالی خارج را در آنجا فرا گرفتند. استادان بزرگ اصول ایشان، آشیخ محمدحسین غروی و آیت‌الله نائینی و در فقه، مرحوم شیخ محمد کاظم شیرازی بودند.


البته ایشان از اساتید فراوان مانند مرحوم آقا ضیاء عراقی و مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی هم بهره بردند. مرحوم آقای بهجت پس از تحصلات عالیه در نجف، از خوشه معنویت مرحوم آقای قاضی (که استاد اخلاق علامه طباطبایی بهره بردند و همچنین به شدت تحت تأثیر روحیات معنوی آشیخ محمد حسین اصفهانی بودند.


ایشان سپس به قم آمدند و حضور ایشان در قم و حال و هوای معنوی ایشان از همان زمان مشتاقان زیادی را پیرامون ایشان گرد هم آورد و بزرگانی چون شهید مطهری تا مقام معظم رهبری از علاقه‌مندان و ارادتمندان ایشان بودند که در پیام رهبری هم به آن اشاره شد.


آیت‌الله هادوی در ادامه درباره جایگاه معنوی آیت‌الله بهجت گفت: رفتار ایشان دعوت به حق می‌کرد و دیگران را به سوی خدا فرا می‌خواند. نمازی که ایشان می‌خواند، رفت‌وآمد ایشان به مسجد و حرم و زندگی زاهدانه و حال و هوای ایشان در حرم، درس اخلاق بود.


این استاد حوزه علمیه با اشاره به دوره‌ای که از دروس فقه آیت‌الله بهجت استفاده کرده، گفت:






بسم الله الرحمن الرحیم  
نامه ای از « آوینی» به برادرش در «آمریکا»


فارس:مادر به تو گفت (در پشت تلفن) که من کار پیدا کرده‌ام. این چنین نیست؛ من زندگی یافته‌ام . عشق خمینی بزرگ و عظمت فرهنگی آن چه می‌گوید، مرا آن چنان شیفته‌ی خود ساخته است که نمی‌توانم جز به حکمتی که در حال تدوین آن هستیم بیندیشم

یکی از برادران «شهید سید مرتضی آوینی» دیربازی است که در ایالات متحده آمریکا سکونت دارد.آن چه خواهید خواند متن تخلیص شده یکی از نامه های مرتضی به این برادر است.برای دریافت متن کامل این نامه با سید محمد آوینی تماس گرفتیم.ابتدا قول مساعد داد اما زمانی که برای پیگیری این قول دوباره مزاحم ایشان شدیم ، با این جمله ساده که «پیدا نشد» امیدمان نا امید شد و به ناچار به همین متن کوتاه شده و ناقص بسنده کنیم. امید آن که روزی تمامی آثار آن فرزانه بی بدیل از سد گزینش نزدیکان و منسوبین ایشان به سلامت بگذرد و در دسترس عموم قرار گیرد.

*برادر!
دلم می‌خواست امروز که ایران، این پسر گم شده، بعد از قرن‌ها می‌رود که به آغوش خانواده‌ی خویش بازگردد، در کنارم بودی و با هم زیر لوای اسلام عزیز و در کنار امام خمینی، این فرزند راستین محمد(ص) و این نشانه‌ی خدا بر زمین، جهاد می‌کردیم.

گرفتار تاریکی بودیم که امام خمینی از قلب تاریخی که می‌رفت تا فراموش شود، چون محمد(ص) فریاد برآورد که «واعتصمو بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا» - همه به ریسمان خداوند چنگ بزنید و بیاویزید و پراکنده نشوید - و ما که هنوز دست و پا می‌زدیم تا به خویشتن خویش بازگردیم، از این سخن تازه شدیم و دریافتیم که آن چه می‌جستیم، یافته‌ایم و به یقین رسیدیم. و حتی من که همواره بویی از محمد در مشام داشتم، در آغاز باور نمی‌کردم که در این ظلمت کده‌ی زمین بتوان نقبی به سوی نور زد- که ابعاد آن چه روی داد، آن همه گسترده بود که زمین را در بر می‌گرفت و خدا این تردید را که جز لمحه‌ای به طول نینجامید بر من ببخشاید- و برق یقین بی‌هیچ واسطه‌ای بر دلم نشست، همان گونه که بر کوه سینا، و ایمان آوردم، و برادر! زمان گم شد و مکان، و کویر بود، و آن که دعوت به حق می‌کرد محمد(ص) بود، و خدا را شکر که گوش ایمان من به آوای الله آشنا بود و نمی‌دانی که چه خوش بود.

 

با همان عشقی که اباذر با محمد(ص) بیعت کرد، ما به امام خمینی پیوستیم. و برادر، او را ندیده‌ای: دست خداست بر زمین؛ آن همه به صفات خداوندی آراسته است که هنگامی که دست محبتش را بر سر شیفتگان بالا می‌آورد، سایه‌اش زمین و آسمان را می‌پوشاند، و آن زمان که از حکمت و عرفان سخن می‌گوید، می‌بینی که او خود نفس حقیقت است. من بوی خوشش را از نزدیک شنیده‌ام و صورتش را دیده‌ام که قهر موسی را دارد و لطف عیسی را و آرامش سنگین محمد(ص) را .

برادر! ایران، مادر تمدن نوینی است که معیارها و مقیاس‌هایی دیگر دارد و حکمت و فلسفه‌ای دیگر و هنری دیگر و ... ادبیاتی دیگر. من هرگز نمی توانم وسعت مکتبی و فرهنگی این انقلاب را در این نامه تصور کنم،‌اما برایت باز هم خواهم نوشت، هر چند که وقتم بسیار تنگ است.

مادر به تو گفت (در پشت تلفن) که من کار پیدا کرده‌ام. این چنین نیست؛ من زندگی یافته‌ام . عشق خمینی بزرگ و عظمت فرهنگی آن چه می‌گوید، مرا آن چنان شیفته‌ی خود ساخته است که نمی‌توانم جز به حکمتی که در حال تدوین آن هستیم بیندیشم و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم بیندیشم و جز به فرهنگی که در حال احیای آن هستیم ... و این فرهنگ آن همه با آن فرهنگ کهنه و منحط غرب متفاوت است و آن همه از آن فاصله دارد که نمی‌توان گفت . کارم در راه خداست (فی سبیل الله) و برای آن پولی دریافت نمی‌کنم.

 

 تنها سهمی اندک از بیت‌المال می برم که خورد و خوراک را بس باشد و بس. جهادی را که آغاز کرده‌ایم، امام خمینی «جهاد سازندگی» نام نهاده است. شمشیرمان قلم است و بیل و کلنگ، و در راه سازندگی ایرانی آزاد گام نهاده‌ایم؛ ایرانی که منشا حرکت نوین تاریخ و خاست گاه فرهنگ نوینی است که دنیای تاریک را سراسر در بر خواهد گرفت.
والسلام - برادرت مرتضی (1358)






بسم رب الشهدا وصدیقین

تقدیم به روح ملکوتی سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی

 خاطراتی زیبا از شهید سید مرتضی آوینی

 

مفهوم زیبای آزادی

صدای گنجشکها فضای حیاط را پر کرده بود, بابای مدرسه جارو به دست از اتاقش بیرون آمد. مرتضی! مرتضی! حواست کجاست؟ زنگ کلاس خورده و مرتضی هراسان وارد کلاس شد. آقای مدیر نگاهی به تخته سیاه انداخت. روی آن با خطی زیبا نوشته شده بود: «خلیج عقبه از آن ملت عرب است.» ابروانش به هم گره خورد. هر کس آن را نوشته, زود بلند شود. مرتضی نگاهی به بچه‌های کلاس کرد. هنوز گنجشک‌ها در حیاط بودند. صدای قناری آقای مدیر هم به گوش می‌رسید. دوباره در رویا فرو رفت.
یکی از بچه‌ها برخاست: «آقا اجازه! این را «آوینی» نوشته.» فریاد مدیر «مرتضی» را به خود آورد:
«چرا وارد معقولات شده‌ای؟ بیا دم دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.»
معلم کلاس جلو آمد و آرام به مدیر چیزی گفت. چشمان مدیر به دانش‌آموزان دوخته شد. قلیان احساسات کودکانه‌ مرتضی گویای صداقت باطنی‌اش بود و مدیر ...
«سید مرتضی» آرام و بی‌صدا سرجایش بازگشت. اما هنوز صدای گنجشکان حیاط و قناری آقای مدیر به گوش می‌رسید. آزادی مفهوم زیبای ذهن کودک شد.

راز چشمان سید مرتضی






بسم الله لرحمن الرحیم

 

مقدمه

(هشت سال دفاع مقدس) تاریخی است غرور آفرین و جاویدان برای ملت انقلابی ایران، تاریخی که لحظه لحظه آن را عاشقانه سوختند، عارفانه پرداختند، سرشار از حماسه کردند و با خون بر لوح زمان نگاشتند.این تاریخ با شکوه و آموزنده را نباید تنها در لابلای صفحات کتب جستجو کرد و یا فقط از زبان‌ها شنید و یا در تصویرها دید، بلکه باید آن را از نزدیک با تمام وجود درک و دوباره با آن زندگی کرد.

در این راستا معاونت پرورشی نیروی مقاومت بسیج همه ساله اردوهای بازدید از مناطق عملیاتی غرب و جنوب کشور را برگزار می‌نماید تا به این وسیله زمان ارزشی دیروز را به امروز پیوند دهد و تاریخ حماسه و خون شهامت و شهادت را به نحو شایسته‌ای به نسل نوجوان بنمایاند.

 

اهداف

بازسازی کامل لحظه‌ها و صحنه‌های دفاع مقدس به منظور حفظ، تحکیم، تعمیق، انتقال، توسعه و تداوم فرهنگ و ایثار و مقاومت و آثار وقایع حماسی و حماسه سازان دوران دفاع مقدس.

ضرورت راهیان نور

1- آشنایی نسل جوان و






بسم الله الرحمن الرحیم

بر لب کوثـــــرم اى دوست؛ ولى تشنه لبم      در کنــــار منـــى، از هجر تو در تاب و تبم

روز من با تو به شب آمد و شب با تو به روز      در فــــــــراقِ رخ ماهت، گذرد روز و شبم

شعری از:امام خمینی رحمة الله علیه

 

 

 

 

یک سال آقا با گروهی از دوستان به زیارت امام رضا (ع) رفته بود، وقتی که با همراهان به زیارت می رفت زودتر به خانه ای که کرایه کرده بودند برمی گشت و مشغول جارو کردن و آماده کردن چای می شد تا دوستانش از حرم برگردند. از امام پرسیدند: چرا شما زیارت را مختصر کردید و زود برگشتید؟

فرمودند: ثواب این کارها کمتر از ثواب زیارت نیست.






 السلام علی الحسین ، و علی علی بن الحسین ، و علی اولاد الحسین ، و علی اصحاب الحسین علیهم السلام

 

  

 بسم الله الرحمن الرحیم
کربلا

امام ایستاد و خطبه ای کربلایی خواند : « اما بعد... می بینید که کار دنیا به کجا کشیده است ! جهان تغییر یافته ، منکَر روی کرده است و معروف چهره پوشانده و ازآن جز ته مانده ظرفی، خرده نانی و یا چراگاهی کم مایه باقی نمانده است . » «زنهار ! آیا نمی بینید حق را که بدان عمل نمی شود و باطل را که ازآن نهی نمی گردد تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود؟ پس اگر اینچنین است ، من درمرگ جز سعادت نمی بینم و در زندگی با ظالمان جز ملالت . مردم بندگان حلقه به گوش دنیا هستند و دین جز بر زبانشان نیست؛ آن را تا آنجا پاس می دارند که معایش ایشان از قِبَل آن می رسد ، اگر نه ، چون به بلا امتحان شوند ، چه کم هستند دینداران .»

 

راوی

آه از رنجی که دراین گفته نهفته است ! و اما سرّالاسرار این خطبه در این عبارت است که « لِیَرغَبَ المؤمن فی لقاء رَبِّه ـ تا مؤمن به لقای خدا مشتاق شود.‌» یعنی دهر بر مراد سفلگان می چرخد تا تو در کشاکش بلا امتحان شوی و این ابتلائات نیز پیوسته می رسد تا رغبت تو در لقای خدا افزون شود... پس ای دل ، شتاب کن تا خود را به کربلا برسانیم! می گویی : مگر سر امام عشق را برنیزه ندیده ای و مگر بوی خون را نمی شنوی ؟ کار از کار گذشته است . قرن هاست که کار ازکار گذشته است ... اما ای دل ، نیک بنگر که زبان رمز ، چه رازی را با تو باز می گوید :‌کلّ ارض کربلا و کلّ یوم عاشورا. یعنی اگرچه قبله در کعبه است، اما فَاَینَما تُوَلّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ. یعنی هر جا که پیکر صد پاره تو بر زمین افتد ، آنجا کربلاست ؛ نه به اعتبار لفظ و استعاره ، که در حقیقت . و هر گاه که عَلَم قیام تو بلند شود عاشوراست ؛باز هم نه به اعتبار لفظ و استعاره . و اگر آن قافله را قافله عشق خواندیم در سفر تاریخ ، یعنی همین.

لیرغب المؤمن فی لقاء ربه ... عجب رازی در این رمز نهفته است ! کربلا آمیزه کرب است و بلا ... و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است . و آن تشنگی که کربلاییان کشیده اند ، تشنگی راز است. و اگر کربلاییان تا اوج آن تشنگی ـ که می دانی ـ نرسند ، چگونه جانشان سرچشمه رحیق مختوم بهشت شود؟ آن شراب طهور که شنیده ای بهشتیان را می خورانند ،‌میکده اش کربلاست و خراباتیانش این مستانند که اینچنین بی سرودست و پا افتاده اند . آن شراب طهور را که شنیده ای ، تنها تشنگان راز را می نوشانند و 






 

بسم الله الرحمن الرحیم

غزل هجرت

آید آن روز که من هجرت از این خانه کنم از جهان پرزده در شاخ عدم لانه کنم

رسد آن حال که در شمع وجود دلدار بال و پرسوخته کار شب پروانه کنم

روى از خانقه و صومعه برگردانم سجده بر خاک در ساقى میخانه کنم

حالى حاصل نشد از موعظه صوفى و شیخ رو به کوى صنعى واله و دیوانه کنم

گیسوى و خال لبت دانه و دامند چسان مرغ دل فارغ از این دام و از این دانه کنم

شود آیا که از این بتکده بربندم رخت پرزنان پشت‏بر این خانه بیگانه کنم

 

رباعى منتشر نشده حضرت امام خمینى (رحمة الله علیه)

اى دوست‏بروى دوست‏بگشاى درى صاحب نظرا به مستمندان نظرى

ما بى‏خبرانیم زمنزلگه عشق اى با خبر از بى‏خبر آور خبرى






   
بسم الله الرحمن الرحیم

* درباره ی شهید آنقدر از اسلام و اولیاء اسلام روایات وارد شده است بر فضل شهید که انسان متحیر می شود. در روایتی از رسول اکرم(ص) نقل شده است که برای شهید هفت خصلت است که اولی آن عبارتست از اینکه اولین قطره ای که از خون او بر زمین برزید، تمام گناهی که کرده است آمرزیده می شود و مهم این آخرین خصلتی است که می فرماید که بر حسب این روایت که شهید نظر می کند به وجه الله و این نظر به وجه الله راحت است برای هر نبی و هر شهید.


این آخر چیزی است برای انسان، آخرین کمالی است که برای انسان است. در این روایتی که در کافی نقل شده است، در این روایت انبیاء را مقارن شهدا قرار داده است که در جلوه ای که حق تعالی می کند بر انبیائ، همان جلوه را بر شهدا می کند.

 شهید هم ینظر الی وجه الله حجاب را شکسته است همانطور که انبیاء حجاب را شکسته بودند و آخر منزلی است که برای انسان ممکن است باشد. مژده داده اند که برای شهدا، این آخر منزلی که برای انبیاء هست، شهدا هم بر حسب حدود وجودی خودشان به این آخر منزل می رسند.

اینطور مطلبی که برای شهید گفته شده است برای کم کسی هست. آنها را قرینه ی انبیاء قرار داده اند. در روایتی هست که






نخل تنومند

شب جمعه
و مردی در کنار محراب مسجد عشق (جمکران)
«یا غیاث المستغیثین»
بغضی بود که در گلو می‌شکست
صدای هق هق گریه‌های مرد و شانه‌های لرزانش
مرا متوجه او ساخت
پس از اتمام دعا کنارش نشستم
معصومیت نگاه او و چهره من در مردمک چشمانش
ناگهان تمام وجودم لرزید
با دیدن کتاب حافظ
گفت: «برایم فال بگیر.»
و خواجه قرعه فال را به نام او انداخت
«خرم آن روز کزین منزل ویران بروم.»
و حالا زمزم اشک بود که غربتش را فریاد می‌زد.
چند ساعت بعد عازم رفتن شد
پرسیدم: «نامت چیست؟»
گفت: «مهره‌ای گم شده در صفحه شطرنج الهی»
دو سال گذشت
اما طنین صدایش در ذهنم بود.
بار دیگر
او را در محفل عاشقان مولا یافتم.
نامش را پرسیدم.
گفتند: «سیدی از عاشقان سلسله ولایت است.»
در تکرار مکرر آن محفل
شبی از شبها به اصرار دوستان فقط برای دل او سروده‌ای را خواندم
او برعکس سجاده‌نشینان خانقاهی بود که دعوت به حق را با دعوت خود اشتباه گرفته بودند.
ای کاش من مرید این یل پهنه عرفان و عشق حق بودم.
او را دوست داشتم بدون اینکه حتی نامش را بدانم.
سرانجام از این منزل ویران رخت بربست.
و من تازه فهمیدم که چه پربار بود‏, این نخل تنومند و سر به زیر

منبع:کتاب همسفر خورشید عشق



صفحات :   
|1  2  >  |